کلمه جو
صفحه اصلی

ghostly


(نادر) روحانی، مذهبی، روح مانند، شبح مانند، روحی، روح وش، خیالی

انگلیسی به فارسی

روحی ،روح مانند ،روح وش ،خیالی


ارواح


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: ghostlier, ghostliest
مشتقات: ghostliness (n.)
• : تعریف: of, typical of, or similar to a ghost, esp. in whiteness, eeriness, or elusiveness.
مشابه: ghastly, phantom, spectral

• ghostlike, resembling a ghost, spectral
something that is ghostly is frightening because it does not seem real or natural, or because it seems supernatural in some way.

مترادف و متضاد

spooky


Synonyms: apparitional, cadaverous, corpselike, deathlike, divine, eerie, eidolic, ghastly, haunted, holy, illusory, insubstantial, pale, phantasmal, phantom, scary, shadowy, spectral, spiritual, supernatural, uncanny, unearthly, vampiric, wan, weird, wraithlike, wraithy


جملات نمونه

1. my ghostly father
پدر روحانی من

2. Ghostly shapes loomed out of the fog.
[ترجمه ترگمان]اشکال ghostly از میان مه پدیدار شد
[ترجمه گوگل]شکل های شبح مانند از مه

3. A ghostly lady is said to haunt the stairway looking for her children.
[ترجمه ترگمان]می گویند که یک بانوی شبح وار به طرف پله ها می رود و دنبال بچه هایش می گردد
[ترجمه گوگل]خانم روحانی گفته است که راهآهن را به دنبال فرزندان خود می برد

4. He told us the legend of the ghostly horseman.
[ترجمه ترگمان]افسانه سواری روح مانند را به ما گفت
[ترجمه گوگل]او به ما افسانه اسب سواری ارواح گفت

5. Ghostly shapes moved around in the dark.
[ترجمه ترگمان]شکل های ghostly در تاریکی حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]شکل شبح مانند در تاریکی حرکت کرد

6. There seemed to be a ghostly presence in the room.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در اتاق حضور شبح مانندی وجود دارد
[ترجمه گوگل]به نظر میرسید وجود یک شبح در اتاق وجود دارد

7. The moon was shining enough to give a ghostly luminosity to the buildings that crowded both sides of the narrow street.
[ترجمه ترگمان]ماه به اندازه ای می درخشید که درخشندگی روح مانند را به ساختمان هایی که هر دو طرف خیابان باریک را اشغال کرده بودند، بدهد
[ترجمه گوگل]ماه به اندازه کافی درخشان بود تا جلوه ای شبح مانند را به ساختمان هایی که هر دو طرف خیابان باریک را شلوغ می کردند، نشان دهند

8. The moon shone, shedding a ghostly light on the fields.
[ترجمه ترگمان]ماه می درخشید و نور شبح مانندی را بر روی دشت ها می پراکند
[ترجمه گوگل]ماه درخشان شد، نور رحمت بر روی زمینه ها رها شد

9. The airfield was bathed in the ghostly glow of a searchlight.
[ترجمه ترگمان]فرودگاه در نور شبه نور خورشید حمام گرفته بود
[ترجمه گوگل]هواپیما در نور درخشان یک فانوس پرواز شد

10. The graveyard looked ghostly, enveloped in mist.
[ترجمه ترگمان]گورستان شبح مانندی داشت که در مه پیچیده شده بود
[ترجمه گوگل]این قبرستان شبح روحانی دارد و در حجاب قرار دارد

11. She started to be affected by the ghostly presence she could feel in the house.
[ترجمه ترگمان]از حضور شبح مانندی که در خانه احساس می کرد متاثر شد
[ترجمه گوگل]او شروع به تحت تأثیر حضور روحانی می کند که می تواند در خانه احساس کند

12. If he stopped, the ghostly figure did the same.
[ترجمه ترگمان]اگر می ایستاد، پیکر شبح مانند نیز همین کار را می کرد
[ترجمه گوگل]اگر او متوقف شد، شخصیت شبح مانند همین کار را کرد

13. They had a ghostly, opalescent similarity.
[ترجمه ترگمان] اونا شبیه یه گربه نما بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک شباهت روحانی و ظاهری داشتند

14. Punta Banda's ghostly streets, vacant houses and shuttered hotel bear testimony to dreams gone sour.
[ترجمه ترگمان]Punta با ندا، خانه های خالی، خانه های خالی و با کرکره های بسته دیگر، به خواب رفتند
[ترجمه گوگل]خیابان های ارواح پاناتا باندا، خانه های خالی و هتل های کرکره ای شهود را به رویاها رفته اند

my ghostly father

پدر روحانی من


پیشنهاد کاربران

روح مانند ، شبح مانند
Example:
The ghostly figure in a white dress frightened almost everyone.

شبح زده


کلمات دیگر: