کلمه جو
صفحه اصلی

healthily


تندرست وار، بطورسالم، باصحت مزاج

انگلیسی به فارسی

سلامتی


انگلیسی به انگلیسی

• in a healthy manner

جملات نمونه

1. Since I started eating more healthily I've got so much more energy.
[ترجمه ترگمان]از انجایی که شروع به خوردن چیزهای بیشتری کردم انرژی بیشتری دارم
[ترجمه گوگل]از آنجا که من شروع به غذا خوردن کردم سلامت بیشتری دارم

2. What I really want is to live healthily for as long as possible.
[ترجمه ترگمان]آنچه واقعا می خواهم این است که تا آنجا که ممکن است سالم زندگی کنم
[ترجمه گوگل]آنچه واقعا می خواهم این است که تا زمانی که ممکن است، به طور سالم زندگی کنم

3. It's important to eat healthily when you are pregnant.
[ترجمه ترگمان]مهم است که سالم بخورید وقتی که باردار هستید
[ترجمه گوگل]مهم است وقتی باردار هستید غذای سالم بخورید

4. As a result, his skin glowed more healthily and his halo of hair gleamed like the outer circle of the sun.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه پوستش تیره تر می شد و هاله موهایش همچون دایره ای بیرونی خورشید می درخشید
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه، پوست او به سلامت بیشتر سلام کرد و هاله موهایش مانند دایره بیرونی خورشید درخشید

5. Also, while eating more healthily, they did not completely restrict favourite foods.
[ترجمه ترگمان]هم چنین، هنگام خوردن بهتر، آن ها به طور کامل غذاهای مورد علاقه خود را محدود نکردند
[ترجمه گوگل]همچنین، در حالی که به سلامت بیشتری غذا می دادند، غذاهای مورد علاقه خود را به طور کامل محدود نمی کردند

6. The skin was healthily tanned and the hair thin but not receding, and slicked back from the front.
[ترجمه ترگمان]پوست آفتاب سوخته و موهایش تنک بود اما دور نمی شد و از جلو صاف می شد
[ترجمه گوگل]پوست به طور سالم پوستی شد و موهای نازک اما به سمت عقب و جلو حرکت نکرده بود

7. We still have to eat healthily.
[ترجمه ترگمان] ما هنوز باید \"healthily\" رو بخوریم
[ترجمه گوگل]ما هنوز به سلامتی غذا نیاز داریم

8. I don't want to eat healthily.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم healthily بخورم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم به سلامتی بخورم

9. He was small and healthily built.
[ترجمه ترگمان]او کوچک و healthily بود
[ترجمه گوگل]او کوچک و سالم بود

10. The daily life at home comes from balance healthily.
[ترجمه ترگمان]زندگی روزانه در خانه متعادل است
[ترجمه گوگل]زندگی روزمره در خانه از سلامت متعادل برخوردار است

11. A healthily functioning psoas provides a sensitive suspension bridge between the trunk and the legs.
[ترجمه ترگمان]A عملکرد سالم یک پل معلق حساس بین تنه و پاها را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]یک psoas سلامت عملکرد یک پل تعلیق حساس بین تنه و پاها را فراهم می کند

12. Effective financial regulation assures that finance can develop healthily and stably.
[ترجمه ترگمان]مقررات مالی موثر اطمینان می دهد که امور مالی می تواند سلامت و پایدار را توسعه دهد
[ترجمه گوگل]مقررات مالی موثر اطمینان می دهد که مالی می تواند سلامت و پایدار ایجاد کند

13. Within my eating plans I always include foods rich in nutrients to ensure that my dieters eat healthily.
[ترجمه ترگمان]در برنامه غذایی من همیشه غذاهایی را شامل می شود که غنی از مواد مغذی هستند تا مطمئن شوند که dieters سالم می خورند
[ترجمه گوگل]در برنامه های خوردن من همیشه غذاهای غنی از مواد مغذی را شامل می شود تا اطمینان حاصل شود که رژیم غذایی من سالم است

14. Her philosophy on food: you don't need to sacrifice your tastebuds to eat healthily.
[ترجمه ترگمان]فلسفه او در مورد غذا: شما نیاز ندارید tastebuds خود را قربانی کنید تا سالم بخورید
[ترجمه گوگل]فلسفه ی خود را بر روی غذا: شما نیازی به خوردن ذائقه خود ندارید


کلمات دیگر: