(فلسفه و علوم) آروین گرایی، تجربه گرایی، (قدیمی) چاخان بازی، وانمودسازی، شارلاتان گری، طبابت تجربه ای، علاج تجربه، زبان بازی
empiricism
(فلسفه و علوم) آروین گرایی، تجربه گرایی، (قدیمی) چاخان بازی، وانمودسازی، شارلاتان گری، طبابت تجربه ای، علاج تجربه، زبان بازی
انگلیسی به فارسی
طبابت تجربهای، علاج تجربه، زبان بازی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
مشتقات: empiricist (adj.), empiricist (n.)
مشتقات: empiricist (adj.), empiricist (n.)
• (1) تعریف: the philosophy, doctrine, or belief that all knowledge is based on experience, esp. of the senses.
• (2) تعریف: the use of an empirical method.
• (3) تعریف: the practice of science based on experimentation and observation rather than on theory.
• empirical method, doctrine that all knowledge is based on observation and experience; application of observation and experiment; (medicine) medicine that is based exclusively on experience
empiricism is the belief that people should rely on practical experience rather than theories as a basis for knowledge and action; a formal word.
empiricism is the belief that people should rely on practical experience rather than theories as a basis for knowledge and action; a formal word.
مترادف و متضاد
induction
Synonyms: experimentation, experientialism
جملات نمونه
1. For though neither empiricism nor idealism are satisfactory in themselves, Ishmael does make use of both.
[ترجمه ترگمان]چون هر چند که نه تجربه گرایی و نه ایده آلیسم در خود رضایت بخش نیستند، اسماعیل از هر دوی آن ها استفاده می کند
[ترجمه گوگل]هرچند تجربی بودن و ایده آلیسم در خودشان رضایت بخش نیست، اسماعیل از هر دو استفاده می کند
[ترجمه گوگل]هرچند تجربی بودن و ایده آلیسم در خودشان رضایت بخش نیست، اسماعیل از هر دو استفاده می کند
2. We did not condemn empiricism outright, merely its substitution for reality.
[ترجمه ترگمان]ما تجربه گرایی را به طور کامل محکوم نکردیم، فقط جایگزینی آن برای واقعیت
[ترجمه گوگل]ما تجربهگرایی را به طور کامل محکوم نمیکنیم، صرفا جایگزینی آن برای واقعیت
[ترجمه گوگل]ما تجربهگرایی را به طور کامل محکوم نمیکنیم، صرفا جایگزینی آن برای واقعیت
3. Empiricism and positivism have been put to flight in anthropology, philosophy, aesthetics, economics.
[ترجمه ترگمان]Empiricism و اثبات گرایی در انسان شناسی، فلسفه، زیبایی شناسی، اقتصاد، به کار گرفته شده اند
[ترجمه گوگل]تجربیات و پوزیتیویسم در انسان شناسی، فلسفه، زیبایی شناسی، اقتصاد قرار دارد
[ترجمه گوگل]تجربیات و پوزیتیویسم در انسان شناسی، فلسفه، زیبایی شناسی، اقتصاد قرار دارد
4. It was the dawn of the age of empiricism.
[ترجمه ترگمان]سپیده دم of بود
[ترجمه گوگل]این سپیده دم از تجربه تجربی بود
[ترجمه گوگل]این سپیده دم از تجربه تجربی بود
5. Empiricism is principally the use of replicable experimental techniques, applied to texts.
[ترجمه ترگمان]Empiricism عمدتا استفاده از تکنیک های تجربی replicable است که برای متون کاربردی بکار می رود
[ترجمه گوگل]تجربی اساسا استفاده از تکنیک های تجربی قابل تکرار است که به متون اعمال می شود
[ترجمه گوگل]تجربی اساسا استفاده از تکنیک های تجربی قابل تکرار است که به متون اعمال می شود
6. The distinction between rationalism and empiricism relates to a distinction between knowledge acquired by reason and knowledge acquired by the senses.
[ترجمه ترگمان]تمایز بین خردگرایی و تجربه گرایی به تمایز بین دانش بدست آمده از طریق عقل و دانش بدست آمده توسط حواس مربوط می شود
[ترجمه گوگل]تمایز بین عقل گرائی و تجربهگری به تمایز بین دانش شناخته شده توسط علم و دانش به دست می آید
[ترجمه گوگل]تمایز بین عقل گرائی و تجربهگری به تمایز بین دانش شناخته شده توسط علم و دانش به دست می آید
7. It therefore rejected empiricism and was particularly critical of utilitarianism.
[ترجمه ترگمان]از این رو، آن تجربه گرایی را رد کرد و به ویژه از utilitarianism انتقاد کرد
[ترجمه گوگل]بنابراین، امپرسیونیسم را رد کرد و به شدت از سودمندی برخوردار بود
[ترجمه گوگل]بنابراین، امپرسیونیسم را رد کرد و به شدت از سودمندی برخوردار بود
8. He tried to syncretize historical and logical empiricism view on scientific rationality.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد که دیدگاه تجربه گرایی منطقی و منطقی را در مورد عقلانیت علمی مورد بررسی قرار دهد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا دیدگاه تجربی تاریخی و منطقی در مورد عقلانیت علمی را هماهنگ کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا دیدگاه تجربی تاریخی و منطقی در مورد عقلانیت علمی را هماهنگ کند
9. Pragmatism agrees with empiricism in its emphasis on the priority of experience over a priori reasoning.
[ترجمه ترگمان]Pragmatism با تجربه گرایی در تاکید خود بر اولویت تجربه بر یک استدلال استقرایی موافق است
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم با تجربی بودن در تأکید بر اولویت تجربه در مورد استدلال پیشینی موافق است
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم با تجربی بودن در تأکید بر اولویت تجربه در مورد استدلال پیشینی موافق است
10. In logical empiricism methodology, Falsificationism is the core while Positivism is the complement.
[ترجمه ترگمان]در روش empiricism منطقی، Falsificationism هسته اصلی است در حالی که Positivism مکمل است
[ترجمه گوگل]در روش شناسی تجربی منطقی، تکفیری گرایی هسته ای است، در حالی که مثبت بودن مکمل است
[ترجمه گوگل]در روش شناسی تجربی منطقی، تکفیری گرایی هسته ای است، در حالی که مثبت بودن مکمل است
11. Some of which can be guilty of scientism, empiricism, and materialism.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها می توانند به عنوان scientism، تجربه گرایی و مادی گرایی مجازات شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها می توانند علت گرایی، تجربی و مادی گرایی باشند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها می توانند علت گرایی، تجربی و مادی گرایی باشند
12. Criticism of Hume's empiricism, direct destruction of the traditional religion, theology, all reasonable evidence, camel, led to drastic moves to the bankruptcy of its theoretical foundation.
[ترجمه ترگمان]انتقاد از تجربه گرایی هیوم، تخریب مستقیم مذهب سنتی، الاهیات، همه شواهد مستدل، شتر، منجر به حرکت جدی به سوی ورشکستگی بنیان نظری آن شد
[ترجمه گوگل]انتقاد از تجربیات هیوم، تخریب مستقیم دین سنتی، کلیسا، تمام شواهد معقول، شتر، منجر به شدت حرکت به ورشکستگی پایه نظری آن شد
[ترجمه گوگل]انتقاد از تجربیات هیوم، تخریب مستقیم دین سنتی، کلیسا، تمام شواهد معقول، شتر، منجر به شدت حرکت به ورشکستگی پایه نظری آن شد
13. Dogmatism and empiricism alike are subjectivism, each originating from an opposite pole.
[ترجمه ترگمان]dogmatism و تجربه گرایی به طور یک سان subjectivism هستند، که هر کدام از یک قطب مخالف نشات می گیرند
[ترجمه گوگل]دگماتیسم و تجربهگری به طور یکسان سوبژکتیویسم هستند، هر کدام از یک قطب مخالف متصور است
[ترجمه گوگل]دگماتیسم و تجربهگری به طور یکسان سوبژکتیویسم هستند، هر کدام از یک قطب مخالف متصور است
14. Historically, a cornerstone of classical empiricism has been the notion that every true generalization must be confirmable by specific observations.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ تاریخی، سنگ بنای تجربه گرایی کلاسیک این مفهوم بوده است که هر تعمیم واقعی باید با مشاهدات خاص مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]از لحاظ تاریخی، سنگ بنای تجربیات کلاسیک، مفهومی است که هر تعمیم واقعی باید توسط مشاهدات خاص تایید شود
[ترجمه گوگل]از لحاظ تاریخی، سنگ بنای تجربیات کلاسیک، مفهومی است که هر تعمیم واقعی باید توسط مشاهدات خاص تایید شود
15. The opposite of empiricism is rationalism.
[ترجمه ترگمان]نقطه مقابل تجربه گرایی، rationalism است
[ترجمه گوگل]مخالف تجربهگرایی عقل گرایی است
[ترجمه گوگل]مخالف تجربهگرایی عقل گرایی است
کلمات دیگر: