1. contract in
به پیمان یا قراردادی پیوستن
2. contract out
1- کنترات کردن،مقاطعه کردن یا دادن 2- (انگلیس) پیمان یا قراردادی را ملغی کردن
3. a contract that is full of ifs
قراردادی که پر از شرط است
4. his contract was renewed
قرارداد او تجدید شد.
5. the contract included a clause according to which he could buy the house back at the original price
قرارداد حاوی ماده ای بود که طبق آن او می توانست خانه را دوباره به قیمت اولیه بخرد.
6. the contract is effective as of the date of signature
قرارداد از تاریخ امضا به بعد معتبر است.
7. the contract provides that the work be finished in five days
در قرارداد قید شده است که کار پنج روزه تمام شود.
8. the contract was annulled
قرارداد فسخ شد.
9. this contract binds you to . . .
این قرارداد شما را ملزم می کند که . . .
10. this contract is not worth the paper it is written on
این قرارداد ارزش کاغذی را که روی آن نوشته شده است،ندارد.
11. to contract a muscle
عضله ای را منقبض کردن (یا همفشرده کردن)
12. a bipartite contract
قرارداد دارای دو بخش مرتبط
13. a broken contract
قرارداد عدول شده
14. a consensual contract
قرارداد مورد توافق طرفین
15. a firm contract
قرارداد محکم و قطعی
16. a five-year contract
قرارداد پنج ساله
17. a formal contract
قرارداد رسمی
18. a juicy contract
قرارداد پردرآمد
19. a naked contract
قرار داد بی اعتبار
20. a one-way contract
قرارداد یک جانبه،قرارداد نابرابر (که طی آن طرفین تعهدات متقابل ندارند)
21. a verbal contract
قرارداد شفاهی (زبانی)
22. an extended contract
قرار داد تمدید شده
23. there's a contract out on him
قراردادی برای قتل او وجود دارد.
24. be under contract
(طبق قرارداد) موظف بودن،قرارداد داشتن با
25. a breach of contract
شکستن قرارداد،نقض قرارداد
26. fraud vitiates a contract
تقلب موجب ابطال قرارداد می شود.
27. he jumped his contract with our company
او از قرارداد خود با شرکت ما عدول کرد.
28. parties to the contract
طرفین قرارداد
29. to dissolve a contract
قراردادی را فسخ کردن
30. to guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
31. to infringe a contract
قرارداد را زیر پا گذاشتن
32. to repudiate a contract
زیر قرارداد زدن
33. to revoke a contract
قرارداد را فسخ کردن
34. we are under contract to finish the building in six months
طبق قرارداد ملزم هستیم که ساختمان را شش ماهه تمام کنیم.
35. before you sign the contract be sure to check with me
پیش از امضای قرارداد حتما با من مشورت کن.
36. the conditions of the contract
شرایط قرار داد
37. the consummation of a contract by mutual signature
به مرحله ی اجرا در آوردن قرارداد از طریق امضای طرفین
38. the draft of a contract
پیش نویس قرارداد
39. the expiration of the contract
انقضای قرارداد
40. the extension of a contract
تمدید قرارداد
41. this clause of the contract is binding on both parties
این ماده ی قرارداد برای طرفین الزام آور است.
42. put (something) out to contract
به مقاطعه دادن،(در مورد شرکت بزرگتر) کاری را طبق قرارداد قبول کردن و سپس به مقاطعه کاران کوچکتر تفویض کردن
43. he did not sign the contract
او قرارداد را امضا نکرد.
44. according to the provisions of the contract . . .
طبق مواد پیش بینی شده در قرارداد . . .
45. according to the terms of the contract
طبق شرایط قرارداد
46. he is entitled to cancel the contract any time he wishes
او حق دارد هر وقت بخواهد قرارداد را فسخ کند.
47. he was jockeyed into signing the contract
او در موقعیتی قرار گرفت که مجبور شد قرارداد را امضا کند.
48. in brief, he didn't sign the contract
خلاصه،قرارداد را امضا نکرد.
49. these details are specified in the contract
این جزئیات در قرارداد تصریح شده است.
50. to foist a clause into a contract
با زرنگی ماده ای را به قرارداد افزودن
51. to fulfill the terms of a contract
مفاد قراردادی را اجرا کردن
52. upon the expiry of the lease contract
در سررسید قرارداد اجاره
53. we added another proviso to the contract
یک تبصره ی دیگر به قرارداد افزودیم.
54. her compliance with the terms of the contract
توافق او با شرایط قرار داد
55. she explored the possibility of extending the contract
او امکان تمدید قرارداد را بررسی کرد.
56. the carpet's specifications are clearly stipulated in the contract
مشخصات فرش در قرارداد فروش به وضوح قید شده است.
57. the use of the wrong stamp invalidated the contract
به کار بردن مهر اشتباهی قرارداد را از اعتبار انداخت.
58. to set certain conditions as part of the contract
برخی شرایط را به عنوان بخشی از قرارداد تعیین کردن
59. he insisted that the sentence be expunged from the contract
او اصرار کرد که آن جمله از قرارداد حذف شود.
60. to formalize the arrangements for the signing of the contract
قرار نهایی برای امضای قرارداد را گذاشتن
61. he kept waffling and finding excuses not to sign the contract
او مرتب این دست و آن دست می کرد و دنبال بهانه می گشت که قرار داد را امضا نکند.
62. the pupil of the eye is able to dilate and contract
مردمک چشم می تواند گشاد و تنگ شود.
63. they agreed on the broad outlines of the matters related to the contract
آنان درباره ی رئوس مطالب کلی وابسته به قرارداد توافق کردند.