کلمه جو
صفحه اصلی

dynamo


معنی : دینامو، دینام
معانی دیگر : (قدیمی) دینام (امروزه می گویند: generator)، پیشوند: توان، نیرو، قوه [dynamometer] (پیش از واکه: dynam-)

انگلیسی به فارسی

دینام، دینامو


انگلیسی به انگلیسی

• device for converting mechanical energy into electrical current; generator (british)
a dynamo is a device that uses the movement of a machine to produce electricity.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] مولد
[مهندسی گاز] دینام، مولدالکتریکی

مترادف و متضاد

دینامو (اسم)
dynamo

دینام (اسم)
generator, dynamo

go-getter


Synonyms: achiever, ball of fire, bundle of energy, busy person, doer, eager beaver, energetic person, fireball, generator, hard worker, hot shot, live wire, mover and shaker, pistol, risk-taker, spark plug, whiz kid


جملات نمونه

1. A dynamo on a bicycle will power a pair of lights while the wheels are going round.
[ترجمه ترگمان]دینامو روی یک دوچرخه دو چراغ را به قدرت می رساند در حالی که چرخ ها دور می شوند
[ترجمه گوگل]یک دینامیک در دوچرخه، یک جفت چراغ را در حالی که چرخها دور می شود، قدرت می دهد

2. A dynamo is used to generate electricity.
[ترجمه ترگمان]دینامو برای تولید برق مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]یک دینامو برای تولید برق استفاده می شود

3. A dynamo transforms mechanical energy into electricity.
[ترجمه ترگمان]دینامو انرژی مکانیکی را به الکتریسیته تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]دینامو انرژی مکانیکی را به برق تبدیل می کند

4. The dynamo conked out so we've got no electricity.
[ترجمه ترگمان]The در حال لرزیدن است، بنابراین ما برق نداریم
[ترجمه گوگل]دینامو از بین رفته است بنابراین ما برق نداریم

5. Onstage she is a human dynamo, spending the hour in perpetual motion.
[ترجمه ترگمان]onstage، یک انسان انسان است، یک ساعت را در حرکت ابدی می گذراند
[ترجمه گوگل]در صحنه او یک دینامو انسان است، ساعت را به صورت دائمی صرف می کند

6. Oil is the dynamo of the country's economy.
[ترجمه ترگمان]نفت محرک اقتصاد کشور است
[ترجمه گوگل]نفت، دینامو اقتصاد کشور است

7. That physical phenomenon is the muscle behind a dynamo, or standard electric generator.
[ترجمه ترگمان]این پدیده فیزیکی، ماهیچه پشت یک دینامو یا مولد برق استاندارد است
[ترجمه گوگل]این پدیده فیزیکی عضله یک دینامو یا ژنراتور الکتریکی استاندارد است

8. Jasso is the 5 foot 2 inch dynamo who is in charge of the teaching program.
[ترجمه ترگمان]Jasso، دینامو ۵ فوتی است که مسئول برنامه آموزشی است
[ترجمه گوگل]Jasso 5 فوت 2 اینچ دینامو است که مسئول برنامه آموزشی است

9. Oil production is the dynamo that drives Iraq's economy.
[ترجمه ترگمان]تولید نفت the است که اقتصاد عراق را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]تولید نفت دینامو است که اقتصاد عراق را هدایت می کند

10. Bicycle lights are usually powered by a dynamo.
[ترجمه ترگمان]lights دوچرخه معمولا توسط یک موتور محرک تامین می شوند
[ترجمه گوگل]چراغ دوچرخه معمولا توسط یک دینامو طراحی شده است

11. She's a human dynamo.
[ترجمه ترگمان]اون یک آدمه dynamo
[ترجمه گوگل]او دنیای انسان است

12. And that gives dynamo theorists a way to solve one aspect of how the molten iron mixes.
[ترجمه ترگمان]و این امر باعث می شود که dynamo روشی برای حل یک جنبه از چگونگی ترکیب آهن مذاب را حل کند
[ترجمه گوگل]و این به نظریه پردازان دینامیک راه حل برای حل یکی از جنبه های نحوه مخلوط کردن آهن مذاب است

13. Ivor Shilton, a midfield dynamo whose nose glowed in the dark.
[ترجمه ترگمان]Ivor Shilton،، dynamo dynamo که بینی اش در تاریکی برق می زد
[ترجمه گوگل]آئور شیلتون، دانیال نیمه نهایی که بینی خود را در تاریکی درخشید

14. As the Countess of Dartmouth, she was a dynamo in London politics in the 1960s.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کنتس of در دهه ۱۹۶۰ به عنوان dynamo در سیاست لندن به راه افتاد
[ترجمه گوگل]به عنوان شاهزاده دارتموث، او در دهه 1960 یک سیاستمدار در لندن بود

پیشنهاد کاربران

فرد خیلی قوی

نیروی محرکه

dynamo ( فیزیک )
واژه مصوب: دینام
تعریف: مولدی که انرژی مکانیکی را به انرژی الکتریکی، غالباً به صورت جریان مستقیم، تبدیل کند


کلمات دیگر: