کلمه جو
صفحه اصلی

current


معنی : جریان، سیاله، ترن، رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال
معانی دیگر : کنونی، فعلی، امروزی، آخرین، در گردش، با رواج، جریان هوا، کوران، وزش، آبگشت، جریان آب، تمایل، جهت، سوی، مسیر، روند، (برق) جریان، روانه، تازش، (در اصل) روان

انگلیسی به فارسی

جریان، رایج، جاری


جاری، رایج، معاصر، متداول، شایع، تزند، تزن


جاری، جریان، سیاله، ترن، رایج، متداول، معاصر، باقی، شایع، تزند، سیال، روان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: happening in or belonging to the present time.
مترادف: existent, present
متضاد: antique, former, old, past
مشابه: actual, contemporary, extant, fashionable, instant, live, living, modern, new, ongoing, prevailing

- This must be his old phone number; do you know his current one?
[ترجمه علی بیگلری ] این باید شماره قدیمی او باشد ایا شما شماره فعلیشو میدونید؟
[ترجمه هلیا خلیلی ] این باید شماره تلفن قدیمی او باشد شما شماره تلفن فعلیش رو میدونید
[ترجمه ترگمان] این باید شماره تلفن او باشد؛ آیا از جریان فعلی او اطلاع دارید؟
[ترجمه گوگل] این باید شماره تلفن قدیمی خود باشد؛ آیا می دانید او در حال حاضر؟
- Do you follow the current trends in fashion?
[ترجمه نوری زاده] آیا شما از مد روز پیروی میکنید
[ترجمه ترگمان] آیا شما رونده ای فعلی را مد نظر قرار می دهید؟
[ترجمه گوگل] آیا شما از روند فعلی در مد دنبال می کنید؟
- Here are the reports for the current fiscal year.
[ترجمه ترگمان] این گزارش ها مربوط به سال مالی جاری است
[ترجمه گوگل] در اینجا گزارش برای سال مالی جاری است

(2) تعریف: in general use at the present time.
مترادف: usual
متضاد: extinct, obsolete, outdated
مشابه: common, customary, familiar, general, living, popular, predominant, present-day, prevalent, standard, up to date, well-known

- He uses slang words that are no longer current.
[ترجمه ترگمان] از اصطلاحات عامیانه استفاده می کند که دیگر جریان ندارد
[ترجمه گوگل] او از کلمات عامیانه که دیگر فعلی نیست استفاده می کنند
اسم ( noun )
مشتقات: currentness (n.)
(1) تعریف: the flowing movement of a body or mass of fluid or gas.
مترادف: flow
مشابه: flux, wash

- The air currents were too strong to go up in the hot air balloon today.
[ترجمه ترگمان] جریان های هوایی آن قدر قوی بودند که امروزه در هوای گرم بالن بالا بروند
[ترجمه گوگل] جریان هوای امروز خیلی قوی بود تا در بالون هوای گرم بالا برود
- The ocean currents affect the speed of the ship.
[ترجمه ترگمان] جریان های اقیانوسی بر سرعت کشتی تاثیر می گذارند
[ترجمه گوگل] جریانهای اقیانوس روی سرعت کشتی تاثیر می گذارد
- The current is strongest in the middle of the stream.
[ترجمه ترگمان] جریان در وسط جریان قوی تر است
[ترجمه گوگل] جریان در وسط جریان قوی است

(2) تعریف: the flow of electricity in a conductor.
مترادف: electricity
مشابه: alternating current, direct current, juice, output, power

(3) تعریف: a trend or tendency.
مترادف: direction, drift, trend
مشابه: course, mainstream, tendency, tenor, tide, turn, wind

- The current of opinion is in his favor.
[ترجمه ترگمان] جریان افکار به نفع او است
[ترجمه گوگل] جریان نظر به نفع اوست

• flow (of water, electricity, etc.); process; tendency; direction
common, prevalent; present, recent; popular
a current is a steady, continuous, flowing movement of water or air.
an electric current is electricity flowing through a wire or circuit.
something that is current is happening, being done, or being used at the present time.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] جاری
[عمران و معماری] جریان - شدت جریان برق - جاری - روان - جریان آب
[کامپیوتر] جریان جریان بار الکتریکی، جریان به وسیله ی آمپر اندازه گیری می شود . یک آمپر برابر با 6/25×10 به توان 18 الکترون در ثانیه یا معادل آن است . - رایج ؛ جریان
[برق و الکترونیک] جریان - جریان ( یا ) شارش الکترونها یا حفره ها که بر حسب آمپر ( A) یا اجزاء آن ( میلی آمپر - میکرو آمپر )، نانو آمپر، و پیکو آمپر، اندازه گیری می شود . جریان از طریق اعمال میدان الکتریکی به رسانا یا با تغییر میدان الکتریکی در دو سر خازن ایجاد می شود .
[مهندسی گاز] جریان
[حقوق] جاری، رایج
[ریاضیات] شدت جریان
[آب و خاک] جریان

مترادف و متضاد

contemporary; common


جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

سیاله (اسم)
current, torrent

ترن (اسم)
current

رایج (صفت)
current, going, brisk, ruling, prevalent

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

متداول (صفت)
usual, ordinary, common, current, general, rife, popular, prevalent, fashionable, widespread

معاصر (صفت)
current, contemporary, contemporaneous

جاری (صفت)
current, going, volant, running, sluicy

باقی (صفت)
current

شایع (صفت)
incident, current, rife, prevalent, rampant, widespread, publicized, regnant

تزند (صفت)
current

سیال (صفت)
indeterminate, current, vague, fluid, liquid, indefinite, undetermined, flowing

Synonyms: accepted, accustomed, afoot, circulating, common knowledge, customary, cutting-edge, doing, existent, extant, fad, fashionable, general, going around, hot, in, in circulation, in progress, instant, in the mainstream, in the news, in use, in vogue, leading-edge, mod, modern, now, on front burner, ongoing, popular, present, present-day, prevailing, prevalent, rampant, regnant, rife, ruling, state-of-the-art, swinging, topical, trendy, up-to-date, widespread


Antonyms: antiquated, old, old-fashioned, past, uncommon, uncontemporary


flow of something, usually water


Synonyms: course, draught, drift, ebb and flow, flood,flux, jet, juice, progression, river, run, rush, spate, stream, tidal motion, tide


جملات نمونه

1. current beliefs
عقاید امروزی (رایج)

2. current money
پول در گردش،پول رایج

3. current rumors
شایعات پراکنده

4. current strength
شدت جریان برق

5. current account
(بانکداری) حساب جاری

6. current affairs
جریانات (سیاسی) روز

7. current asset
دارایی جاری

8. a current of hot air
جریان هوای داغ

9. a current term
واژه ی متداول

10. alternating current
جریان متناوب

11. aperiodic current
جریان غیر متناوب

12. dielectric current
نشت جریان در عایق،جریان ترابرق

13. harmonic current
جریان سینوسی (جریان بسامان)

14. his current job
شغل فعلی او

15. reflex current in a river
جریان معکوس در رودخانه

16. the current carried the boat out into the sea
جریان آب قایق را به میان دریا برد.

17. the current edition of the magazine
آخرین شماره ی مجله

18. the current fashion
مد روز

19. the current of public opinion
روند عقاید عمومی

20. the current pope is polish
پاپ فعلی لهستانی است.

21. the current rage for short skirts
رواج جنون آمیز دامن کوتاه

22. the current revolution in communications
انقلاب فعلی در رسانگری

23. the current set them eastward
جریان آب آنان را به سوی شرق راند.

24. the current year
سال جاری

25. continuous current
(برق) جریان مستقیم

26. ignition current
(اتومبیل) جریان احتراق

27. a return current
جریان بازگشتی

28. the river's current strengthens here
در اینجا جریان رودخانه قوی می شود.

29. a transient electrical current
یک جریان ناپایدار برق

30. the strength of a current
شدت یک جریان

31. salmon bucking against a stiff current
ماهی های آزاد که در جهت مخالف جریان شدید آب حرکت می کردند

32. to row upstream, stemming the current
مخالف جریان آب به طرف بالای رودخانه پارو زدن

33. an event that changed the whole current of her life
رویدادی که همه ی مسیر زندگی او را عوض کرد.

34. the ship's prow whished against the river's current
پوزه ی کشتی غژ غژکنان مخالف جریان آب رودخانه حرکت می کرد.

the current year

سال جاری


his current job

شغل فعلی او


His is currently unemployed.

او فعلاً بیکار است.


the current fashion

مد روز


the current edition of the magazine

آخرین شماره‌ی مجله


current beliefs

عقاید امروزی (رایج)


current money

پول در گردش، پول رایج


current rumors

شایعات پراکنده


a current term

واژه‌ی متداول


a current of hot air

جریان هوای داغ


don't sit in the current, you'll catch a cold!

تو باد نشین، سرما می‌خوری!


The current carried the boat out into the sea.

جریان آب قایق را به میان دریا برد.


the current of public opinion

روند عقاید عمومی


An event that changed the whole current of her life.

رویدادی که همه‌ی مسیر زندگی او را عوض کرد.


current strength

شدت جریان برق


اصطلاحات

current account

(بانکداری) حساب جاری


current affairs

جریانات (سیاسی) روز


پیشنهاد کاربران

باور، عقیده، رویکرد یک گروه

Of the present time

پیش رو. . . current words =کلمات پیش رو

جاری، کنونی، فعلی

مکان یا زمان فعلی

فعلی

میزان بار جابجا شده در سطح مقطع سیم در مدت یک ثانیه

جریان آب

روند وقایع، روند امور

current
این واژه شاید با : جاری و جریان به نمایان ( به ظاهر ) اَرَبی و شار پارسی در آبشار هم ریشه باید باشد ، و پسوند - اَند پارسی هم به آن افزوده شده مانند :
رَوَند : رَو - اَند.
اگر بخاهیم ( بخواهیم ) گرته برداری کنیم :
جارَند ، شارَند ( از کارواژه های : جاریدن و شاریدن )
در آلمانی Giro در آمیخته ی ( ترکیب ) : Girokonto
ژیروکُنتُ ( حساب جا ی ) به گویش فرانسوی " ژ" میگویند که همین جاری و شاری است.

حاضر
( پژوهش حاضر )

جریان
فعلی

به عنوان فعل هم میتونه استفاده بشه:
جریان داشتن _ سیال بودن _ منتشر کردن یا شدن _

معاصر، به روز
needs to be more current = needs to be update


موجود

We couldn't afford our current
ما نمیتونیم از عهده مخارج فعلی مون بر بیایم

روزانه جاری

current ( فیزیک ) ==واژه بیگانه: currentواژه مصوب: جریان 1تعریف: مقدار بار الکتریکی که در واحد زمان از هر مقطع مدار بگذرد==current ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: جریان
تعریف: حرکت افقی آب


کلمات دیگر: