کلمه جو
صفحه اصلی

external


معنی : سطح، بیرونی، ظاهری، بیرون، خارج، خارجی، ظاهر
معانی دیگر : برونی، برونین، برون مرزی (در برابر: درونی internal)، مشهود، مجسم، خارج از ذهن و مغز انسان، از بیرون، برونزاد، از بیرون به درون، برون درونی، سطحی، نمایه ای، متظاهرانه، غیر اساسی، غیر اصلی، رویه، سطح خارجی، برون پهنه، برونه، ظواهر

انگلیسی به فارسی

خارج، بیرون، ظاهر، سطح، ظواهر، بیرونی، خارجی


خارجی، سطح، خارج، بیرون، بیرونی، ظاهری، ظاهر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of the outside or outer part; being outside.
مترادف: exterior, outer, outermost, outside, outward
متضاد: inner, internal
مشابه: outlying, peripheral, right, surface

- He cleaned only the external surfaces of the oven.
[ترجمه ترگمان] او فقط سطوح خارجی فر را تمیز کرد
[ترجمه گوگل] او فقط سطوح خارجی اجاق را تمیز کرد
- Cold-blooded animals need warmth from external sources like the sun.
[ترجمه ترگمان] حیوانات خونسرد به گرما از منابع خارجی مثل خورشید نیاز دارند
[ترجمه گوگل] حیوانات سرد خون نیاز به گرما از منابع خارجی مانند خورشید دارند

(2) تعریف: of the visible part.
مترادف: perceptible, superficial, surface, visible
مشابه: outer, outside, outward, right

- They seem to care only about external beauty.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که آن ها فقط به زیبایی ظاهری اهمیت می دهند
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که آنها فقط در مورد زیبایی های خارجی مراقبت می کنند

(3) تعریف: of that which is superficial or for show.
مترادف: superficial, surface
متضاد: internal
مشابه: apparent, obvious, ostensible, outward

- Her generosity is only external and designed to impress others.
[ترجمه ترگمان] سخاوت او تنها خارجی است و برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران طراحی شده است
[ترجمه گوگل] سخاوت او تنها خارجی است و طراحی شده است تا دیگران را تحت تأثیر قرار دهد

(4) تعریف: outside national boundaries, esp. in regard to commerce or governmental relations; foreign.
مترادف: alien, foreign
متضاد: domestic, internal
مشابه: exotic, international, strange

- External trade has slowed this year.
[ترجمه ترگمان] تجارت خارجی امسال کاهش یافته است
[ترجمه گوگل] تجارت خارجی در سال جاری کاهش یافته است
- The country fears its external enemies.
[ترجمه ترگمان] کشور از دشمنان خارجی خود می ترسد
[ترجمه گوگل] کشور از دشمنان خارجی خود دوری می کند
اسم ( noun )
مشتقات: externally (adv.)
(1) تعریف: anything that is external.
مترادف: outside
مشابه: fa�ade, front, outward

- The external of the building is accented with Greek columns.
[ترجمه ترگمان] بیرونی ساختمان با ستون های یونانی همخوانی دارد
[ترجمه گوگل] خارج از ساختمان با ستون یونانی برجسته شده است

(2) تعریف: (pl.) outside parts or features; superficial parts.
مترادف: nonessentials
مشابه: casing, cover, frame, shell, surface

- One's looks are just externals; they don't define the person you are inside.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد فقط یک ظاهر ظاهری است؛ آن ها کسی را که درون آن هستید را مشخص نمی کنند
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد فقط خارجی است؛ آنها فردی را که در آن قرار دارد تعریف نمی کند

• outer part; exterior, outside
exterior, outer; outside
external means happening, coming from, or existing outside a place, person, or area of activity.
external is used to describe people who come into an organization from outside to do a job there.
the externals of a situation are features in it which are obvious but not important; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بیرونی
[برق و الکترونیک] خارجی
[مهندسی گاز] خارجی
[نساجی] خارجی- بیرونی
[ریاضیات] خارجی، بیرونی، برونی

مترادف و متضاد

سطح (اسم)
face, level, area, plane, external, surface, superficies

بیرونی (صفت)
over, o'er, out, outdoor, foreign, external, outer, outward, exterior, cortical, extrinsic, extern, extrinsical

ظاهری (صفت)
outside, specious, seeming, showy, external, outward, exterior, superficial, extern, skin-deep

بیرون (صفت)
outdoor, external

خارج (صفت)
out, foreign, external, outer, exterior

خارجی (صفت)
alien, out, outside, foreign, strange, exotic, oversea, external, outer, exterior, peripheral, extrinsic, extern, extraneous

ظاهر (صفت)
outside, clear, apparent, external, outward, exterior, manifest, obvious, evident, patent, confessed, conspicuous, discernible, evidential, flat-out, noticeable, observable, ostensive

outside, extrinsic


Synonyms: alien, apparent, exterior, extraneous, foreign, independent, out, outer, outermost, outmost, outward, over, peripheral, superficial, surface, visible


Antonyms: inside, internal, intrinsic


جملات نمونه

external pressure

فشار خارجی (از بیرون)


1. external factors
عوامل خارجی

2. external forces that affect the cell
نیروهای برونی که یاخته را تحت تاثیر قرار می دهند

3. external pressure
فشار خارجی (از بیرون)

4. external reality
واقعیت مشهود

5. an external show of politeness
اظهار ادب ظاهری

6. the external parts of the ear
بخش های برونی گوش

7. the external structure of a cell
ساختار بیرونی یک یاخته

8. the external walls of the fort
دیوارهای بیرونی دژ

9. the country's external affairs
امور خارجی کشور

10. the country's external debts were on the increase
بدهی های برون مرزی کشور رو به افزایش بود.

11. this medicine is for external use only
این دارو فقط جهت کاربرد خارجی است (نه برای خوردن یا وارد چشم و غیره کردن)

12. the human ear consists of the external ear (or pinna), the middle ear (or tympanum), and the inner ear (or labyrinth)
گوش انسان شامل گوش برونی (یا پره ی گوش) و گوش میانی (یا صماخ) و گوش درونی (یا پیچال) است.

13. their books were examined by a group of external auditors
دفاتر آنها توسط گروهی حسابرس مدعو مورد بررسی قرار گرفت.

14. Not pleased by external gains(Sentence dictionary), not saddened by personal losses.
[ترجمه ترگمان]از دست گرفتن منافع خارجی (فرهنگ لغت نامه)راضی نیست، و از ضرر شخصی ناراحت نمی شود
[ترجمه گوگل]از دستاوردهای خارجی (فرهنگ لغت حکم) با نارضایتی شخصی تلف نمی شود

15. The engine is external to the boat.
[ترجمه ترگمان]موتور خارجی است
[ترجمه گوگل]موتور خارج از قایق است

16. External validation of the teachers' assessments is recommended.
[ترجمه ترگمان]اعتبار خارجی ارزیابی های معلمان توصیه می شود
[ترجمه گوگل]اعتبار خارجی ارزیابی معلمان توصیه می شود

17. The external auditors come in once a year.
[ترجمه ترگمان]حسابرسان خارجی سالی یک بار می آیند
[ترجمه گوگل]حسابرسان خارجی یکبار در سال می آیند

18. All external doors should be bolted top and bottom.
[ترجمه ترگمان]همه درها خارجی باید به بالا و پایین چفت شوند
[ترجمه گوگل]تمام درهای خارجی باید به بالا و پایین پیچ شود

19. Such events occur only when the external conditions are favorable.
[ترجمه ترگمان]چنین رویدادهایی فقط زمانی رخ می دهند که شرایط خارجی مطلوب باشند
[ترجمه گوگل]چنین حوادثی تنها زمانی اتفاق می افتند که شرایط خارجی مطلوب باشند

20. This medicine is for external use only and should not be taken internally.
[ترجمه ترگمان]این دارو فقط برای مصارف خارجی است و نباید به طور داخلی برداشته شود
[ترجمه گوگل]این دارو فقط برای استفاده خارجی است و نباید داخل آن مصرف شود

21. China will not tolerate any external interference in its affairs.
[ترجمه ترگمان]چین هیچ دخالت خارجی در امور خود را تحمل نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]چین هیچ دخالت خارجی در امور خود را تحمل نخواهد کرد

22. The external wall is out of plumb by half a metre.
[ترجمه ترگمان]دیوار بیرونی از plumb تا حدود یک متر است
[ترجمه گوگل]دیوار خارجی از نیم متر است

the external parts of the ear

بخش‌های بیرونی گوش


the country's external affairs

امور خارجی کشور


this medicine is for external use only

این دارو فقط جهت کاربرد خارجی است (نه برای خوردن یا وارد چشم و غیره کردن)


the external structure of a cell

ساختار بیرونی یک یاخته


the external walls of the fort

دیوارهای بیرونی دژ


The country's external debts were on the increase.

بدهی‌های برون‌مرزی کشور رو به افزایش بود.


external reality

واقعیت مشهود


External forces that affect the cell.

نیروهای بیرونی که یاخته را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند.


Their books were examined by a group of external auditors.

دفاتر آنها توسط گروهی حسابرس مدعو مورد بررسی قرار گرفت.


an external show of politeness

اظهار ادب ظاهری


external factors

عوامل خارجی


the externals of religion

ظواهر مذهب


پیشنهاد کاربران

خارجی

بیرونی


کلمات دیگر: