کلمه جو
صفحه اصلی

place on

پیشنهاد کاربران

To put, set, or lay someone or something on top of someone or something

تحیمل کردن

قرار گرفتن

مقرر شدن . مثال:there was a quota placed on the number of people who could migrate
here.
سهمیه ای برای تعداد افرادی که میتوانستند به اینجا مهاجرت کنند مقرر شده بود

اختصاص دادن

جانمایی شد


کلمات دیگر: