ناتوان، عاجز، ازکارافتاده
disabled
ناتوان، عاجز، ازکارافتاده
انگلیسی به فارسی
ناتوان، عاجز، ازکارافتاده
انگلیسی به انگلیسی
• crippled, invalid, incapacitated
handicapped persons collectively
the disabled are people who have a physical or mental condition that severely affects their lives. plural noun here but can also be used as an adjective. e.g. she has to look after a disabled relative.
handicapped persons collectively
the disabled are people who have a physical or mental condition that severely affects their lives. plural noun here but can also be used as an adjective. e.g. she has to look after a disabled relative.
مترادف و متضاد
incapacitated
Synonyms: broken-down, confined, decrepit, disarmed, hamstrung, handicapped, helpless, hurt, incapable, infirm, laid-up, lame, maimed, out-of-action, out-of-commission, paralyzed, powerless, run-down, sidelined, stalled, weakened, worn-out, wounded, wrecked
Antonyms: able, healthy
جملات نمونه
1. we disabled two enemy tanks
ما دو تانک دشمن را از کار انداختیم.
2. a car accident disabled him for life
تصادف اتومبیل او را برای تمام عمر معلول کرد.
3. he ditched his disabled airplane and swam ashore
او هواپیمای آسیب دیده ی خود را در آب فرود آورد و تا ساحل شنا کرد.
4. These machines have proved a real boon to disabled people.
[ترجمه ترگمان]این ماشین ها یک لطف واقعی برای افراد معلول را ثابت کرده اند
[ترجمه گوگل]این ماشین ها به افراد معلول ثابت شده است
[ترجمه گوگل]این ماشین ها به افراد معلول ثابت شده است
5. She has disabled herself from walking by a fall.
[ترجمه ترگمان]او خودش را از راه رفتن با سقوط فلج کرده است
[ترجمه گوگل]او خود را از قدم زدن با سقوط غیر فعال کرده است
[ترجمه گوگل]او خود را از قدم زدن با سقوط غیر فعال کرده است
6. A gang taunted a disabled man.
[ترجمه ترگمان]یک دسته از افراد معلول یک مرد معلول را سرزنش کردند
[ترجمه گوگل]یک باند یک مرد معلول را خفه کرد
[ترجمه گوگل]یک باند یک مرد معلول را خفه کرد
7. His uncle was disabled in the civial war; he lost his left arm.
[ترجمه غزل] عمویش در جنگ داخلی فلج شده است و پای چپ خود را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]عمویش در جنگ civial از کار افتاده بود؛ بازوی چپش را گم کرده بود[ترجمه گوگل]عموی او در جنگ شهری غیر فعال بود او دست چپ خود را از دست داد
8. The accident left him severely disabled.
[ترجمه ترگمان]تصادف او را به شدت از کار انداخته بود
[ترجمه گوگل]حادثه او را به شدت از کار انداخت
[ترجمه گوگل]حادثه او را به شدت از کار انداخت
9. They were disabled by age or sickness.
[ترجمه ترگمان]آن ها براثر گذشت زمان یا بیماری از کار افتاده بودند
[ترجمه گوگل]آنها با سن یا بیماری غیر فعال بودند
[ترجمه گوگل]آنها با سن یا بیماری غیر فعال بودند
10. Deaf people and dumb people are disabled.
[ترجمه ترگمان]افراد ناشنوا و افراد لال از کار می افتند
[ترجمه گوگل]افراد ناشنوا و افراد گنگ غیر فعال هستند
[ترجمه گوگل]افراد ناشنوا و افراد گنگ غیر فعال هستند
11. Disabled visitors are welcome; there is good wheelchair access to most facilities.
[ترجمه ترگمان]بازدیدکنندگان معلول خوشامد می گویند؛ دسترسی چرخدار مناسب به اغلب امکانات وجود دارد
[ترجمه گوگل]بازدید کنندگان غیرفعال خوش آمدید؛ دسترسی آسان به صندلی چرخدار به اکثر امکانات وجود دارد
[ترجمه گوگل]بازدید کنندگان غیرفعال خوش آمدید؛ دسترسی آسان به صندلی چرخدار به اکثر امکانات وجود دارد
12. The new law should allow more disabled people to enter the mainstream of American life.
[ترجمه ترگمان]قانون جدید باید به افراد معلول بیشتری اجازه وارد شدن به جریان اصلی زندگی آمریکایی را بدهد
[ترجمه گوگل]قانون جدید باید افراد معلول بیشتری را به جریان اصلی زندگی آمریکایی وارد کند
[ترجمه گوگل]قانون جدید باید افراد معلول بیشتری را به جریان اصلی زندگی آمریکایی وارد کند
13. Old age disabled him for hard work.
[ترجمه ترگمان]پیری او را برای کار سخت ناتوان کرد
[ترجمه گوگل]سن او برای کار سخت او را نادیده گرفت
[ترجمه گوگل]سن او برای کار سخت او را نادیده گرفت
14. The accident disabled him for work.
[ترجمه ترگمان]این حادثه او را به خاطر کار از کار انداخته بود
[ترجمه گوگل]حادثه او را برای کار مجبور کرد
[ترجمه گوگل]حادثه او را برای کار مجبور کرد
پیشنهاد کاربران
ناتوان درکاری
غیر فعال شدن برنامه رایانه ای
معلول
( ترجمه فرآیندی ) توان یاب
معلول ذهنی یا جسمی
people who lack some kind of mental or physical ability
people who lack some kind of mental or physical ability
فرد کم توان - فرد معلول
غیر فعال کردن
از کار انداختن
از کار انداختن
از کار افتاده
ناتوان
معلول
Learning disabledمعلول یادگیری
ناتوان
معلول
Learning disabledمعلول یادگیری
کلمات دیگر: