contradistinction

1. in contradistinction to

در مقابل،در مقایسه با،در تمایز با

2. desire in contradistinction to lust

میل در مقایسه با شهوت

3. Lionesses, in contradistinction to the females of other animals, are the hunters.

[ترجمه ترگمان]lionesses در contradistinction به زنان دیگر حیوانات شکارچی هستند
[ترجمه گوگل]شیرجه ها، در مقایسه با زنان دیگر حیوانات، شکارچیان هستند

4. I refer specifically to permanent residents, in contradistinction to temporary visitors.

[ترجمه ترگمان]من به طور خاص به ساکنان دائمی، در contradistinction تا بازدیدکنندگان موقت اشاره می کنم
[ترجمه گوگل]من به طور خاص به ساکنان دائمی اشاره می کنم، در مقایسه با بازدید کنندگان موقت

5. Hence it is called ideographic. in contradistinction from the phonographic or alphabetical system of writing.

[ترجمه ترگمان]از این رو it نامیده می شود در contradistinction از دستگاه phonographic یا الفبایی نوشتاری
[ترجمه گوگل]از این رو آن را ایدئولوگ نامیده می شود در برخلاف سیستم صوتی و یا حروف الفبا از نوشتن

6. Postmodern psychotherapy, in contradistinction, could no longer speak in terms of such differentiation.

[ترجمه ترگمان]روان درمانی فرامدرن در contradistinction دیگر نمی تواند بر حسب این تمایز سخن بگوید
[ترجمه گوگل]در رویکرد روانشناسی پست مدرن، دیگر نمیتوان از نظر چنین تمایزی سخن گفت

7. Knowledge of this kind is called apriori, in contradistinction to empirical knowledge, which has its sources a posteriori, that is, in experience.

[ترجمه ترگمان]دانش این نوع، apriori نامیده می شود، در contradistinction تا دانش تجربی، که منابع آن را a، که در تجربه است، دارد
[ترجمه گوگل]آگاهی از این نوع، آپریوری است، در مقایسه با دانش تجربی، که منابع آن پساگرایی دارد، یعنی در تجربه

8. In contradistinction to mere skepticism, however, philosophy does not remain content with the purely negative result of Dialectic.

[ترجمه ترگمان]با این حال، در contradistinction صرفا یک شکاکیت صرف، فلسفه با نتیجه کاملا منفی of قانع نمی شود
[ترجمه گوگل]با این وجود، صرف نظر از شک و تردید، فلسفه با نتیجه ی مطلق منفی دیالکتیک محسوب نمی شود

9. Waiting is in contradistinction to the evolution and unfolding of your divine personality. You cannot evolve spiritually when you are anchored by the weight of waiting.

[ترجمه ترگمان]در انتظار رسیدن به سیر تکاملی و باز کردن شخصیت الهی شما است شما نمی توانید از لحاظ روحی تکامل پیدا کنید وقتی که توسط وزن انتظار لنگر انداخته باشید
[ترجمه گوگل]انتظار در متن با تکامل و ظهور شخصیت الهی شماست شما نمیتوانید از لحاظ معنوی تکامل پیدا کنید، زمانی که با وزن انتظارات لنگرید

10. These findings are in contradistinction to the recently published TAPAS trial, which revealed that thrombus aspiration by the Export catheter significantly improved myocardial reperfusion.

[ترجمه ترگمان]این یافته ها در contradistinction به دادگاه tapas منتشر شده اخیرا منتشر شده اند، که نشان می دهد که aspiration (thrombus)از طریق the (catheter Export)به طور قابل توجهی reperfusion عضله قلب را بهبود بخشید
[ترجمه گوگل]این یافته ها متناقض با آزمایش اخیر TAPAS منتشر شده است که نشان می دهد که آسپیراسیون ترومبوز توسط کاتتر صادرات به طور قابل توجهی بهبود ریفرفیو قلب را بهبود می بخشد

11. I refer specifically to permanent resident, in contradistinction to temporary visitor.

[ترجمه ترگمان]من به طور خاص به مقیم دائم در contradistinction به بازدید موقت اشاره می کنم
[ترجمه گوگل]من به طور خاص به مهاجرت دائم مراجعه می کنم

12. Remember that the hands both face the same way in contradistinction to the piano.

[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که هر دو با هم یک سان، در برابر پیانو، یکدیگر را لمس می کنند
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که دست ها هر دو به تنهایی در مقابل پیانو قرار دارند

13. Multiple rather than single ulcers are the rule, in contradistinction to syphilis.

[ترجمه ترگمان]Multiple به جای زخم، در contradistinction به سیفیلیس است
[ترجمه گوگل]در مقایسه با سیفلیس، قوانین متعدد و نه تنها زخمی هستند

14. Language, tool-making, and the regulation of sex are the chief defining features of man in contradistinction to other primates .

[ترجمه ترگمان]زبان، ابزار ساخت، و تنظیم جنسیت ویژگی تعیین کننده شخصیت انسان در contradistinction به دیگر پستانداران است
[ترجمه گوگل]زبان، ابزار سازی و تنظیم جنسیت، ویژگی های اصلی تعیین کننده انسان در مقابل برخی از اولیایی است

انگلیسی به فارسی

انگلیسی به انگلیسی

مترادف و متضاد

جملات نمونه

اصطلاحات

پیشنهاد کاربران