کلمه جو
صفحه اصلی

prefect


معنی : فرمانده، رئیس، افسر ارشد، بخشدار
معانی دیگر : (روم باستان) سرفرمانده، حاکم، شهرسالار، پرفکت، (فرانسه) استاندار، رییس پلیس شهر پاریس، در روم قدیم رئیس

انگلیسی به فارسی

(در روم قدیم) رئیس، فرمانده، افسر ارشد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: prefectorial (adj.)
(1) تعریف: any of various officials appointed to high civil or military administrative or judicial posts in France, Italy, or ancient Rome.
مشابه: magistrate

(2) تعریف: a Jesuit college dean.

(3) تعریف: a student officer or assistant in certain private schools.

• magistrate, administrator; police commander; officer, curator; ruler, governor
in some countries, a prefect is the chief administrator of a particular government department or region.
in some schools, a prefect is an older pupil who has special duties.

مترادف و متضاد

فرمانده (اسم)
admiral, commander, chief, leader, commandant, prefect, commander-in-chief, monarch

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

افسر ارشد (اسم)
prefect, brass, flag rank

بخشدار (اسم)
prefect

جملات نمونه

1. He has been appointed Prefect of Bologna.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان ارشد بولونیا انتخاب شده است
[ترجمه گوگل]او پیشتر از بولونیا منصوب شده است

2. In recompense Anthemius created Sidonius prefect of the city of Rome.
[ترجمه ترگمان]در پاداش Anthemius، Sidonius prefect شهر رم را به وجود آورد
[ترجمه گوگل]در پاداش Anthemius ایجاد Sidonius prefect از شهرستان رم

3. When the prefect learned tbat Hadrian had been baptized, he had him broken limb from limb.
[ترجمه ترگمان]وقتی رئیس پلیس دستور داد که هادریانوس را غسل تعمید دادند، او را از دست جدا کرد
[ترجمه گوگل]وقتی پیشوا آموخت که تاتس هادریان متولد شده است، او را به حال او شکسته اندام از اندام

4. Finally, you can show off your prefect physique playing beach volleyball.
[ترجمه ترگمان]در آخر، تو می تونی والیبال ساحلی رو نشون بدی که داره والیبال ساحلی بازی می کنه
[ترجمه گوگل]در نهایت، شما می توانید بدنسازی prefect خود را در بازی والیبال ساحلی نشان دهید

5. The police evacuated the theatre and the prefect of police banned the show.
[ترجمه ترگمان]پلیس این تئاتر را تخلیه کرد و رئیس پلیس این نمایش را ممنوع کرد
[ترجمه گوگل]پلیس تئاتر را تخلیه کرد و پلیس این نمایش را ممنوع اعلام کرد

6. The prefect had him bound to a hot griddle.
[ترجمه ترگمان]معلم او را به سیخ داغ چسبانده بود
[ترجمه گوگل]Prefect او را به یک griddle داغ متصل بود

7. We are not part of the Prefect of Anacreon or of any other prefect.
[ترجمه ترگمان]ما جز ارشد Anacreon یا هیچ فرمانده دیگری نیستیم
[ترجمه گوگل]ما بخشی از Preacte Anacreon یا هر Prefect دیگر نیستیم

8. She refused to marry the local prefect who had her imprisoned and tortured.
[ترجمه ترگمان]او از ازدواج با رئیس پلیس محلی که او را زندانی و شکنجه کرده بودند امتناع کرد
[ترجمه گوگل]او حاضر به ازدواج با رئیس جمهور محلی که او در زندان و شکنجه او بود، حاضر نشد

9. When the prefect learned that Hadrian had been baptized, he had him broken limb from limb.
[ترجمه ترگمان]وقتی فرمانده ارشد فهمید که هادریانوس غسل تعمید داده شده است، دست از دست او برداشته است
[ترجمه گوگل]وقتی پیشوا متوجه شد که هادیان متولد شده است، او را به حال او شکستن اندام از اندام

10. The prefect at the time, Dominique Vian, could see the advantages of Bena's strong-arm tactics.
[ترجمه ترگمان]معلم سر وقت، دومینیک Vian، می توانست امتیازات یک تاکتیک قوی Bena را ببیند
[ترجمه گوگل]Precom در آن زمان، دومینیو ویان، می تواند مزایای تاکتیک های قوی Bena را ببیند

11. The straightness of the bar shall guarantee a prefect processability .
[ترجمه ترگمان]The بار یک ارشد ارشد را تضمین خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مستحکم نوار باید قابلیت پردازش pretec را تضمین کند

12. The Prefect, had the fashion of calling everything " odd " that was beyond his comprehension.
[ترجمه ترگمان]ارشد، این مد را داشت که همه چیز عجیب و غریب را خوانده باشد که فراتر از فهم او بود
[ترجمه گوگل]Prefect، تا به حال به نام همه چیز عجیب و غریب است که فراتر از درک او بود

13. I prefect to see your head turn light to black.
[ترجمه ترگمان]من ارشد شدم که سر تو را روشن کنم
[ترجمه گوگل]من برای دیدن سر خود را به نور سیاه و سفید تبدیل شده است

14. This High - quality stand is the prefect item for the professional Studio used.
[ترجمه ترگمان]این جایگاه با کیفیت بالا، مورد ارشدی است که در استودیو حرفه ای استفاده می شود
[ترجمه گوگل]این پایه با کیفیت بالا، مورد Prefect استودیو مورد استفاده است

15. His father is a prefect in a province before the revolution.
[ترجمه ترگمان]پدرش قبل از انقلاب رئیس یک استان است
[ترجمه گوگل]پدرش قبل از انقلاب در یک استان است

پیشنهاد کاربران

1. فرماندار
2. بخشدار
3. فرمانداری
4. بخشداری


کلمات دیگر: