1. The research shows that a cultural function is consubstantial with education on the purpose. The basic function of education is its cultural function.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق نشان می دهد که یک کارکرد فرهنگی با آموزش و پرورش بر روی هدف مورد استفاده قرار می گیرد وظیفه اصلی آموزش، کارکرد فرهنگی آن است
[ترجمه گوگل]این تحقیق نشان می دهد که یک تابع فرهنگی با هدف تعلیم و تربیت است عملکرد اساسی آموزش و پرورش عملکرد فرهنگی آن است
2. This paper tries to stand in the not consubstantial angle in human resource, the study aims at the human resource of the different level of structure adopts to calculate the method differently.
[ترجمه ترگمان]این مقاله تلاش می کند تا در زاویه not در منابع انسانی بایستد، هدف مطالعه آن است که منابع انسانی سطح متفاوتی از ساختار به منظور محاسبه روش متفاوت اتخاذ شوند
[ترجمه گوگل]این مقاله تلاش می کند تا در زاویه ای غیرمعمول در منابع انسانی ایستادگی کند، مطالعه به منابع انسانی سطح مختلف ساختار متعهد است تا روش متفاوتی را محاسبه کند
3. The ultimate essence of the consubstantial trend to the modern communication design is the fulsome functionalism, rationalism.
[ترجمه ترگمان]ماهیت نهایی گرایش consubstantial به طراحی ارتباطی مدرن، کارکردگرایی ساختاری است
[ترجمه گوگل]ماهیت نهایی روند مشترک به طراحی ارتباطی مدرن، کاربردی بودن و عقلانیت است
4. Consubstantial:Of the same substance, nature, or essence.
[ترجمه ترگمان]Consubstantial: از همان ماده، طبیعت، یا جوهر
[ترجمه گوگل]یکسان بودن از همان ماده، طبیعت یا ذات
5. The Son is consubstantial with the Father.
[ترجمه ترگمان] پسرم هم با پدره
[ترجمه گوگل]پسر با پدر هماهنگ است
6. My consubstantial father's voice.
[ترجمه ترگمان]صدای پدرم
[ترجمه گوگل]صدای پدر من صدای من است
7. The establishment of administrative accountability system in our country soon, And accountability is still in the consubstantial Accountability stage.
[ترجمه ترگمان]ایجاد سیستم پاسخگویی مدیریتی در کشور ما بزودی، و پاسخگویی هنوز هم در مرحله حسابرسی consubstantial است
[ترجمه گوگل]ایجاد سیستم پاسخگویی اداری در کشور ما به زودی، و پاسخگویی هنوز در مرحله پاسخگویی مشترک است
8. The essay is about a certain model of publicness, which is consubstantial with a type of television firmly anchored in the center.
[ترجمه ترگمان]مقاله در مورد یک مدل خاص از publicness است، که با نوعی از تلویزیون محکم در مرکز لنگر انداخته است
[ترجمه گوگل]این مقاله در مورد یک مدل خاص از عمومیت است که یک نوع تلویزیونی است که به طور قاطعانه در مرکز قرار دارد
9. Is that then the divine substance wherein Father and Son are consubstantial?
[ترجمه ترگمان]پس آن ماده آسمانی است که پدر و پسر در آن طبیعت هستند؟
[ترجمه گوگل]آیا پس از آن ماده الهی است که پدر و پسر به صورت یکسان هستند؟
10. In the Gnostic view, the unconscious self of man is consubstantial with the Godhead, but because of a tragic fall it is thrown into a world that is completely alien to its real being.
[ترجمه ترگمان]در دیدگاه Gnostic، خود ناخودآگاه انسان با the consubstantial، اما به دلیل سقوط غم انگیز آن به دنیایی پرتاب می شود که کاملا با دنیای واقعی اش بیگانه است
[ترجمه گوگل]در دیدگاه عرفانی، انسان ناخودآگاه انسان با خداوند متعال است، اما به دلیل سقوط غم انگیز آن به دنیایی تبدیل شده است که کاملا به موجودیت واقعی آن بیگانه است
11. The ball head main body is provided with a hollow main body part and a connecting part that is arranged on the hollow main body part in a consubstantial way and is defined with neck path.
[ترجمه ترگمان]بدنه اصلی سر توپ با بخش عمده ای از بدن و بخش اتصال که بر روی قسمت فوقانی بدن قرار داده می شود و با مسیر گردنش مشخص می شود، فراهم می شود
[ترجمه گوگل]بدن اصلی سر توپ با یک قسمت اصلی بدن توخالی و یک بخش اتصال است که در یک قسمت مشترک بدن توخالی قرار دارد و با مسیر گردن تعریف می شود
12. At present, the Chinese society is transforming from the consubstantial oneness society to multiplex society.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، جامعه چین از وحدت consubstantial به جامعه مدرن تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، جامعه چینی از جامعه یکپارچگی مشترک به جامعه چندمنظوره تبدیل شده است