1. a solemnly mannered ceremony
مراسمی به طرز بسیار رسمی و جدی
2. The two sides solemnly declared, " The region must be made immune from any foreign interference.
[ترجمه ترگمان]دو طرف رسما اعلام کردند: \" منطقه باید از هر گونه دخالت خارجی مصون باشد
[ترجمه گوگل]دو طرف به طور رسمی اعلام کردند: 'منطقه باید از هرگونه دخالت خارجی مصون باشد
3. A military parade marched slowly and solemnly down Pennsylvania Avenue.
[ترجمه ترگمان]یک رژه نظامی آهسته و باشکوه در خیابان پنسیلوانیا رژه می رفت
[ترجمه گوگل]یک نمایشگاه نظامی به آرامی و رسمی به خیابان پنسیلوانیا رفت
4. On Saturday morning my father solemnly dispensed pocket money to each of the children.
[ترجمه ترگمان]صبح روز شنبه پدرم با جدیت پول توجیبی را برای هر یک از بچه ها حمل می کرد
[ترجمه گوگل]صبح روز شنبه پدرم به طور ماهرانه پول جیب برای هر یک از کودکان پرداخت
5. I solemnly vowed that someday I would return to live in Europe.
[ترجمه ترگمان]سوگند یاد کردم که روزی در اروپا زندگی خواهم کرد
[ترجمه گوگل]من به طور رسمی قول دادم که روزی به اروپا برگردم
6. We shouldn't philander solemnly with that point of view. On the contrary,we should treat it seriously.
[ترجمه ترگمان]ما نباید با این موضوع خیلی جدی صحبت کنیم برعکس، ما باید آن را جدی تلقی کنیم
[ترجمه گوگل]ما نباید با این دیدگاه به طور رسمی مذاکره کنیم برعکس، ما باید به طور جدی با آن برخورد کنیم
7. He vowed quite solemnly that he would carry out his promise.
[ترجمه ترگمان]سوگند خورد که به قول خود وفا کند
[ترجمه گوگل]او کاملا قاطعانه قول داد که وعده خود را انجام دهد
8. He swore solemnly that he would never hit her again.
[ترجمه ترگمان]او سوگند خورد که دیگر هرگز به او صدمه نخواهد زد
[ترجمه گوگل]او قاطعانه قسم خورده است که او هرگز او را به او نشان نمی دهد
9. We chin-chinned one another solemnly before we parted.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه از هم جدا شویم، با جدیت به یکدیگر نگاه می کردیم
[ترجمه گوگل]ما قبل از اینکه از هم جدا شدیم، یکدیگر را محکم زدیم
10. She solemnly promised not to say a word to anyone about it.
[ترجمه ترگمان]با لحن جدی قول داد که در این مورد کلمه ای به کسی نگوید
[ترجمه گوگل]او قاطعانه وعده داده است که هیچ حرفی برای کسی نگوید
11. The whole city solemnly assembled on the square.
[ترجمه ترگمان]تمام شهر با ابهت در میدان جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]کل شهر به طور مهمی در مربع مونتاژ شد
12. Maude Philpott, daughter of a cutler, solemnly betrothed to the young Cranston.
[ترجمه ترگمان]ماد مو ازل Philpott، دختر یک مرد کارد فروش که با شکوه و رسمی به کرنستن جوان نامزد شده بود
[ترجمه گوگل]ماد فیلپت، دختر کورلر، به طور جدی به Cranston جوان پیوست
13. He carried the brandies solemnly back to the liquor cabinet.
[ترجمه ترگمان]او براندی را با جدیت به طرف کمد مشروب ها برد
[ترجمه گوگل]او برنج را به طور رسمی به کابینه مشروب بازگرداند
14. Those moments became sad bygones as drivers solemnly filed into Calvary Church, North Carolina's largest.
[ترجمه ترگمان]آن لحظات bygones غم انگیز شدند؛ زیرا رانندگان به طور رسمی وارد Calvary Calvary، بزرگ ترین کارولینای شمالی
[ترجمه گوگل]این لحظات پس از آن غمگین شدند که رانندگان به طور رسمی به کلیسای کالواری، بزرگترین کارولینای شمالی اعزام شدند