اسکی، اسکی بازی کردن
skis
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• long narrow runners attached to the feet and used to glide on snow or water; long narrow runners attached to a vehicle to enable travel on snow or ice
جملات نمونه
1. they slided over snowdrifts on skis
آنها با اسکی از روی انباشته های برف رد می شدند.
پیشنهاد کاربران
چوب اسکی
اسکی کردن
E. g. Skis are waxed on the bottom so that they run smoothly over the snow
کف چوب اسکی ها برق انداخته می شود تا که به خوبی/نرمی روی برفها سر بخوره
کف چوب اسکی ها برق انداخته می شود تا که به خوبی/نرمی روی برفها سر بخوره
چوب دستی برای اسکی رفتن رو برف
کلمات دیگر: