1. the choir hymns softly in the church
دسته ی خوانندگان به آرامی در کلیسا سرود می خواند.
2. nearby, the stream babbled softly
در آن نزدیکی،جویبار با صدای آرامی جریان داشت.
3. Fair and softly go far in a day.
[ترجمه ترگمان]منصفانه و نرم در یک روز ادامه دارد
[ترجمه گوگل]منحصر به فرد و آرام در یک روز دور
4. Speak softly and carry a big stick.
[ترجمه ترگمان] آروم حرف بزن و یه چوب گنده بگیر
[ترجمه گوگل]آرام حرف بزن و چوب بزرگی را حمل کن
5. "Too scary for you?" he mocked softly.
[ترجمه ترگمان]برای تو خیلی ترسناکه؟ او به نرمی خر خر کرد
[ترجمه گوگل]برای شما خیلی ترسناک است؟ او آرام فریاد زد
6. He was whistling softly to himself.
[ترجمه ترگمان]آهسته سوت می زد
[ترجمه گوگل]او به آرامی با خود می سوزاند
7. She kept repeating his name softly over and over again.
[ترجمه ترگمان]او بارها نام خود را بارها و بارها تکرار می کرد
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها نام خود را تکرار کرد
8. He was singing softly to the baby.
[ترجمه ترگمان]او آهسته برای بچه آواز می خواند
[ترجمه گوگل]او به آرامی به کودک آواز خواند
9. "How do you feel?" she asked softly.
[ترجمه ترگمان]چه احساسی داری؟ او به نرمی پرسید
[ترجمه گوگل]چگونه احساس می کنید؟ او به آرامی پرسید:
10. Softly, softly, catchee monkey.
[ترجمه ترگمان]یک میمون کوچولو، آرام، آرام، آرام
[ترجمه گوگل]به آرامی، آرام، میمون گربه
11. In the corner, one youth sat alone, softly strumming a guitar.
[ترجمه ترگمان]در گوشه اتاق، یک جوان تک و تنها نشسته بود و گیتار می نواخت
[ترجمه گوگل]در گوشه ی یک جوان، تنها نشسته بود، صدای گیتار را به آرامی صدای زنگ می زد
12. While stroking her little dog softly, she watched the television.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سگ کوچکش را نوازش می کرد، تلویزیون را تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]در حالی که آرام سگ کوچکش را آرام می کرد، تلویزیون را تماشا می کرد
13. She closed the door softly behind her.
[ترجمه ترگمان]در را آهسته پشت سرش بست
[ترجمه گوگل]او درب را پشت سرش گذاشت
14. Sand the surface softly and carefully.
[ترجمه ترگمان]سطح زمین نرم و با احتیاط ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]ماسه را به آرامی و با دقت بخوانید