1. In the day, he went around like a somnambulist, with absent stare, gazing upon the world he had just discovered.
[ترجمه ترگمان]در آن روز، مانند آدمی که در خواب راه می رود، با نگاه خیره به دنیایی که تازه کشف کرده بود خیره شده بود
[ترجمه گوگل]در همان روز، او مانند یک مامانبولیست رفت، با خیره شدن نادیده گرفته شده، نگاهی به جهان که او تازه کشف کرده بود
2. It was Napoleon, the immense somnambulist of this dream which had crumbled, essaying once more to advance.
[ترجمه ترگمان]این ناپلئون بود که در رویای عظیم این خوابی که فرو ریخته بود، در تلاش بود که پیش از پیش برود
[ترجمه گوگل]این ناپلئون، سرگردان عظیم این رویا بود که سقوط کرده بود، یک بار دیگر برای پیشبرد مقاله
3. Many accounts attest to a somnambulist leaving their house clad only in underpants, or rising to cook a meal and returning to bed without so much as tasting it.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از حساب ها شهادت می دهند که تنها با لباس زیر پوش از خانه بیرون می رود، یا از جا بلند می شود تا غذای درست کند و بدون آن که طعم آن را بچشد، به رختخواب برگردد
[ترجمه گوگل]بسیاری از حسابها به یک مامانبوک می گویند که خانه خود را تنها در زیر لباس پوشانده و یا برای خوردن غذا و بازگشت به رختخواب بدون آنکه از آن لذت ببرد
4. A somnambulist can happily combine sleep and exercise.
[ترجمه ترگمان]یک somnambulist با خوشحالی می تواند خواب و ورزش را با هم ترکیب کند
[ترجمه گوگل]Somnambulist می تواند با خوشحالی از خواب و ورزش ترکیب کند
5. The husband agreed that he had been bewitched; he spoke like a somnambulist, in tones of grief.
[ترجمه ترگمان]شوهر به این نتیجه رسیده بود که او مسحور شده است؛ مانند آدمی که در خواب راه می رود، با لحنی مملو از غم و اندوه حرف می زد
[ترجمه گوگل]شوهر توافق کرد که او دستگیر شده است؛ او مثل یک تکه ای از گناه صحبت کرد
6. Finally Richards got up and strode aimlessly about the room, ploughing his hands through his hair, much as a somnambulist might do who was having a bad dream.
[ترجمه ترگمان]سرانجام Richards بلند شد و بی هدف در اتاق به راه افتاد، دست هایش را در موهایش فرو برد، درست مثل کسی که در خواب راه می رود
[ترجمه گوگل]در نهایت ریچاردز به سمت هدف بیرون زد و اتاقش را از دستش گرفت، همانطور که یک مامانبولیست میتوانست کاری را انجام دهد که رویای بدی داشت