حساب شده، حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن، تخمین زدن، نقل کردن
accounted
انگلیسی به فارسی
پیشنهاد کاربران
حساب شده، به حساب آمده، به شمارآمده، محسوب شده، محاسبه شده
حساب کردن
شمرده شد
فرض میشود، در نظر گرفته شده ( میشود )
نسبت داده میشود به. . .
نسبت داده میشود به. . .
کلمات دیگر: