1. He was in danger of becoming priggish and opinionated.
[ترجمه ترگمان]او از خودراضی و مستبد بود
[ترجمه گوگل]او در معرض خطر افتادن و احترام قرار گرفت
2. I found him priggish and cold.
[ترجمه ترگمان]من او را ازخودراضی و خونسرد یافتم
[ترجمه گوگل]من او را شگفت زده و سرد
3. Chinese men are priggish . I am bored with them. I hunger for you.
[ترجمه ترگمان]مردان چینی ازخودراضی هستند حوصله ام سر رفت من به خاطر تو گرسنگی می کشم
[ترجمه گوگل]مردان چینی چاق هستند من با آنها خسته ام من برای شما گرسنه
4. Tintin's slightly priggish character fitted the times.
[ترجمه ترگمان]شخصیت کمی از خودراضی بود که زمان را تطبیق می داد
[ترجمه گوگل]شخصیت کمی تنتین تینتین زمان را در بر داشت
5. And only the most priggish today would argue that financial institutions are obliged to be fluffy.
[ترجمه ترگمان]و تنها the که امروزه از خودراضی است این بحث را مطرح می کند که موسسات مالی موظف به کرکی بودن هستند
[ترجمه گوگل]و تنها روزهای سخت گیرانه استدلال می کنند که موسسات مالی موظف به کرکی هستند
6. he was a priggish young man who was also studying economics at a university.
[ترجمه ترگمان]او یک جوان ازخودراضی بود که در حال مطالعه اقتصاد در یک دانشگاه بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد جوان است که همچنین در یک دانشگاه تحصیل کرده بود
7. Chen Bai is priggish path.
[ترجمه ترگمان]چن بای از خودراضی است
[ترجمه گوگل]چن بای رهبر است
8. And the Late Tang Form secluded poets had a great priggish and lonely spirit that became a symbol of noble quality in the Song Dynasty and later periods.
[ترجمه ترگمان]و در اواخر تنگ تانگ، شاعران منزوی و روحیه ای قوی داشتند که به نمادی از کیفیت عالی در دوره سلسله سانگ و بعدها تبدیل شدند
[ترجمه گوگل]و شکل تنتنگ تایلند، شاعران مستقل، یک روحیه و روح تنها داشتند که نماد کیفیت نجیب در سلسله آهنگ و دوره های بعد شد
9. But the British people hated to see their spirited queen lagging figuratively, if not literally, behind priggish Prince Albert.
[ترجمه ترگمان]اما انگلیسی ها از دیدن ملکه spirited نفرت داشتند که اگر نه به معنای واقعی کلمه، پشت سر من، شاهزاده آلبر
[ترجمه گوگل]اما مردم بریتانیا از دیدن ملکه روحانی خودداری کردند که به طور شفاهی، اگر نه به معنای واقعی کلمه، پشت سرزمین پرنس آلبرت، به تعویق افتاد
10. She was wondering if she were not a cold, hard, priggish girl.
[ترجمه ترگمان]از خودش می پرسید که آیا او یک دختر سرد و خشن و ازخودراضی نیست؟
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که آیا او یک دختر سرد، سخت و شلوغ نیست
11. They've been humiliated by the Son of God and the other priggish loyalist angels so they are pained, utterly humiliated.
[ترجمه ترگمان]او از پسر خدا و دیگری که از فرشته ها برخوردار بودند خوار و سرافکنده بودند، به طوری که رنج می بردند، به کلی تحقیر شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها توسط پسر خدا و دیگر فرشتگان وفادار محکوم شده اند، به طوری که آنها در معرض بلاغت، کاملا تحقیر شده اند
12. In his early 20s, bin Laden worked in the family business; he was a priggish young man who was also studying economics at a university.
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه ۲۰، بن لادن در کسب وکار خانوادگی کار می کرد؛ او یک جوان ازخودراضی بود که در حال تحصیل اقتصاد در یک دانشگاه بود
[ترجمه گوگل]در اوایل دهۀ 20، بن لادن در تجارت خانواده مشغول به کار شد؛ او یک مرد جوان است که همچنین در یک دانشگاه تحصیل کرده بود
13. She was wondering if she were not a cold, hard, priggish person.
[ترجمه ترگمان]از خودش می پرسید که آیا او یک شخص سرد و خشن و ازخودراضی نیست یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که آیا او شخص سرد، سخت و سخت گیر نیست
14. Her favourite female character from fiction was Dorothea, "that priggish lioness from Middlemarch; her favourite motto from Camus: 'courage in one's life and talent in one's work. '"
[ترجمه ترگمان]سرشت زنان مورد علاقه اش دور تا بود، \" آن ماده شیر از می دل مارچی؛ شعار مورد علاقه اش از کامو: شجاعت در زندگی و استعداد در کار انسان \"
[ترجمه گوگل]شخصیت زن مورد علاقه او از داستان، Dorothea بود، 'که شیرین لکه دار از Middlemarch؛ شعار مورد علاقه خود را از شجاعت کامو در زندگی و استعداد خود در کار یکی ''