کلمه جو
صفحه اصلی

permitting

انگلیسی به فارسی

اجازه دادن، مجاز کردن، روا کردن، ندیده گرفتن، ترخیص کردن


جملات نمونه

1. weather permitting we will go to a picnic tomorrow
اگر هوا خوب باشد فردا پیک نیک خواهیم رفت.

2. i will go, weather permitting
اگر شرایط جوی اجازه بدهد خواهم رفت.

پیشنهاد کاربران

مجاز دانستن

let


کلمات دیگر: