کلمه جو
صفحه اصلی

burnt


یکی از دو زمان گذشته و اسم مفعول فعل: burn، سوختگی، سوزش، داه

انگلیسی به فارسی

زمان گذشته ساده فعل Burn


قسمت سوم فعل Burn


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: a past tense and past participle of burn.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or concerning artists' paints that are deeper and either warmer or grayer in color than is typical.

- burnt sienna
[ترجمه ترگمان] sienna سوخته
[ترجمه گوگل] سینا سوزانده است

• singed, scorched
burnt is a past tense and past participle of burn.

Simple Past: burnt, Past Participle: burnt


مترادف و متضاد

burned


Synonyms: singed, charred, seared, scalded, scorched, parched


جملات نمونه

1. burnt out
کاملا سوخته،از کار افتاده،خراب،از پا درآمده،خسته و بیمار

2. a burnt child fears the fire
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد

3. after the exams, i was completely burnt out
بعد از امتحانات کاملا از پا افتاده بودم.

4. we came to a large city, burnt and waste
به شهر بزرگی رسیدیم که سوخته و ویران بود.

5. A burnt child dreads the fire.
[ترجمه ترگمان]کودک سوخته از آتش وحشت دارد
[ترجمه گوگل]یک کودک سوخته به آتش میرود

6. He who has burnt his mouth blows his soup.
[ترجمه faezeh] کسی که دهانش را سوزانده سوپش را فوت میکند یا می دمد
[ترجمه ترگمان]کسی که دهانش را می سوزاند، سوپش را هم می کوبد
[ترجمه گوگل]کسی که دهانش را سوزانده سوپش را می شکند

7. The burnt child fears the fire.
[ترجمه faezeh] کودک سوخته از آتش می ترسد
[ترجمه ترگمان]کودک سوخته از آتش وحشت دارد
[ترجمه گوگل]کودک سوختن از آتش می ترسد

8. The city was burnt to a desolate waste.
[ترجمه ترگمان]شهر به کلی از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]شهر به زباله های خالی سوخته شد

9. He burnt the tips of his fingers.
[ترجمه faezeh] اونوک انگشتان خود را سوزاند
[ترجمه ترگمان]نوک انگشتانش را سوزاند
[ترجمه گوگل]او انگشتان دست خود را سوزاند

10. The child sat trifling with the burnt bread upon his plate.
[ترجمه ترگمان]کودک با نان سوخته در بشقاب خود نشسته بود
[ترجمه گوگل]کودک با نان سوخته بر روی بشقابش نشسته بود

11. The exhaust valve on my car has burnt out.
[ترجمه ترگمان]شیر اگزوز ماشین من خاموش شده است
[ترجمه گوگل]دریچه خروجی بر روی ماشین من سوخته است

12. The crust of the bread is burnt.
[ترجمه ترگمان]پوسته نان سوخته است
[ترجمه گوگل]پوسته نان سوخته است

13. The plane was completely burnt out after the crash.
[ترجمه ترگمان]هواپیما به طور کامل بعد از سقوط سوخت
[ترجمه گوگل]هواپیما پس از سقوط به طور کامل سوخته شد

14. Half the candle had burnt away.
[ترجمه ترگمان]نصف شمع سوخته بود
[ترجمه گوگل]نصف شمع سوخته بود

15. Burnt bairns dread the fire.
[ترجمه ترگمان]دل و روده آدم را از آتش بیرون می برد
[ترجمه گوگل]سوختگی های سوختگی آتش می کشد

پیشنهاد کاربران

سوخته کاری شده ( شکل دادن و طرح دادن به چوب به وسیله ی سوزاندن )

سوزش

سوخته

سوختن یا سوخت

سوختگی

سوخته شدن

سوزاندن_سوخته
مثال:he burnt his hand:او دستش را سوزاند


کلمات دیگر: