کلمه جو
صفحه اصلی

awhile


معنی : یک چندی، اندکی
معانی دیگر : برای مدتی، اندک زمانی، چند صباحی، مدتی

انگلیسی به فارسی

اندکی، مدتی، یک چندی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: for a brief period.

- Let's talk awhile.
[ترجمه ترگمان] بیا یه مدتی حرف بزنیم
[ترجمه گوگل] بیایید حرف بزنیم

• for a short time
awhile means for a short time; a literary word.

مترادف و متضاد

Synonyms: briefly, for a bit, for a little while, for a moment, for a spell, for a while, for the moment, momentarily, not for long, temporarily, transiently


یک چندی (قید)
awhile

اندکی (قید)
some, awhile, slightly

for a short period


جملات نمونه

He stayed awhile.

مدتی ماند.


1. he stayed awhile
مدتی ماند.

2. After dinner sit awhile, after supper walk a mile.
[ترجمه ترگمان]پس از شام، مدتی پس از صرف شام، کمی استراحت کردیم
[ترجمه گوگل]پس از شام یک بار نشستن، پس از شام یک مایل راه رفتن

3. The bus is not due yet awhile.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس هنوز مدتی کوتاه نیامده است
[ترجمه گوگل]اتوبوس هنوز چندان طول نمی کشد

4. He worked awhile as a pharmacist in Cincinnati.
[ترجمه ترگمان]او مدتی به عنوان داروسازی در سینسیناتی کار می کرد
[ترجمه گوگل]او مدتی به عنوان داروساز در سینسیناتی کار کرد

5. Tarry awhile at this charming country inn.
[ترجمه ترگمان]مدتی در این مسافرخانه فریبنده کوچک درنگ کنید
[ترجمه گوگل]برای مدت زمان زیادی در این کشور جذاب کشور بمانید

6. I stood before the gate awhile and looked into the courtyard, breathing in garbage and sewer odors and another indescribable smell.
[ترجمه ترگمان]من در مقابل دروازه ایستادم و به حیاط نگاه کردم، در حالی که با بوهای گند و بوهای گند و بوی عجیب دیگر، نفس می کشیدم
[ترجمه گوگل]مدتها قبل پیش دروازه ایستاده بودم و به حیاط نگاه میکردم، تنفس بوهای زباله و فاضلاب و بوی دیگر غیر قابل توصیف

7. We tarried awhile to watch Messrs Anderson and Rowe perform doughty deeds with caber and shot on a pleasant summers day.
[ترجمه ترگمان]ما مدتی درنگ کردیم تا آقایان اندرسون و رو رو را تماشا کنیم و کاره ای بزرگی را با caber انجام دهیم و روزه ای تابستان دلپذیر را مورد هدف قرار دهیم
[ترجمه گوگل]ما مدت هاست برای تماشای Messers Anderson و Rowe اعمال doughty با caber انجام دادیم و در روز تابستان دلپذیر شلیک کردیم

8. They stayed in a refugee camp for awhile, then somehow made their way to the United States.
[ترجمه ترگمان]آن ها مدتی در یک اردوگاه پناهندگان ماندند، سپس به نوعی راه خود را به آمریکا باز کردند
[ترجمه گوگل]آنها برای مدتهای طولانی در یک اردوگاه پناهندگی باقی مانده بودند، سپس به نوعی به ایالات متحده راه یافتند

9. He watched them awhile, and then, temporarily, he granted his own absolution.
[ترجمه ترگمان]مدتی به آن ها نگاه کرد، و سپس موقتا، از بخشش خودش چشم پوشی کرد
[ترجمه گوگل]او چندین بار آنها را تماشا کرد، و سپس، به طور موقت، خود را از دست داد

10. Bide with me awhile.
[ترجمه ترگمان]یه مدتی پیش من بمون
[ترجمه گوگل]زمانیکه با من بیدار شدی

11. You usually have to wait awhile before you can get in the club.
[ترجمه ترگمان]معمولا باید کمی صبر کنی تا بتوانی وارد باشگاه بشوی
[ترجمه گوگل]شما معمولا قبل از اینکه بتوانید در باشگاه بمانید صبر کنید

12. I waited awhile, then rang again.
[ترجمه ترگمان]کمی صبر کردم، بعد دوباره زنگ زدم
[ترجمه گوگل]من چندین بار منتظر بودم، سپس دوباره بلند شد

13. He waited awhile at the window observing traffic, women with dogs, leashed and unleashed.
[ترجمه ترگمان]مدتی در کنار پنجره منتظر ماند تا به ترافیک نگاه کند، زن ها سگ ها را از بین برده و رها کرده بود
[ترجمه گوگل]او منتظر چندین بار در پنجره دیدار ترافیک، زنان با سگها، بیرون رانده و بیرون رانده شد

14. It took him awhile to wise up.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا عاقل شود
[ترجمه گوگل]او برای مدت طولانی عاقل بود

پیشنهاد کاربران

بلافاصله
مثال :
You can't leave group for awhile after return to group

A�while" is a noun phrase meaning "a brief period of time", which can be used as the object of a verb, alone or with a preposition such as for.
یه عبارت اسمی است به معنای ' یک دوره مختصر و کتاه از زمان'
*میتونه به عنوان مفعول یک فعل یا به تنهایی و یا ه همراهدحرف اضافه for به کار برود

it's been awhile.
مدتی میشه که ندیدمت.

for a brief period
کمی - مدتی - اندکی


کلمات دیگر: