کلمه جو
صفحه اصلی

someplace


معنی : یک جایی
معانی دیگر : (عامیانه)، جایی، مکانی

انگلیسی به فارسی

جایی، یک جایی


در جایی، یک جایی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in, to, or at some unspecified location; somewhere.
متضاد: nowhere

• some location; somewhere
someplace means the same as somewhere; used in informal american english.
at a certain location; anywhere, somewhere

مترادف و متضاد

یک جایی (ضمير)
someplace

جملات نمونه

1. pack someone off to someplace
کسی را با شتاب به جایی فرستادن

2. We'll have to find someplace else to do business.
[ترجمه ترگمان]باید یک جای دیگه برای کار پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید جای دیگری را برای انجام کسب و کار پیدا کنیم

3. Can't you do that someplace else?
[ترجمه ترگمان]نمی توانی این کار را یک جای دیگر بکنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این کار را به جای دیگری انجام دهید؟

4. Maybe if we could go someplace together, just you and I.
[ترجمه ترگمان]شاید اگه بتونیم با هم بریم یه جایی، فقط من و تو
[ترجمه گوگل]شاید اگر ما بتوانیم با هم کنار بگذاریم، فقط شما و من

5. I must have left my jacket someplace.
[ترجمه ترگمان] باید ژاکتم رو جایی جا گذاشته باشم
[ترجمه گوگل]من باید کت خود را در جایی ترک کرده ام

6. We need to find someplace to live.
[ترجمه ترگمان]باید یه جایی برای زندگی پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید برای جایی زندگی کنیم

7. You must have left the keys someplace else.
[ترجمه ترگمان]باید کلید رو یه جای دیگه جا گذاشته باشی
[ترجمه گوگل]شما باید کلیدهای جایی دیگر را ترک کنید

8. Reading gives us someplace to go when we have to stay where we are. Mason Cooley
[ترجمه ترگمان]خواندن به ما جایی برای رفتن می دهد زمانی که باید در جایی که هستیم بمانیم می سون کولی
[ترجمه گوگل]خواندن به ما جایی می دهد که وقتی می خواهیم بمانیم در آن جا هستیم میسون کولی

9. She lives someplace up near Portland, and I haven't seen her for years.
[ترجمه ترگمان]اون یه جایی نزدیک \"پورتلند\" زندگی میکنه و من سالهاست که ندیدمش
[ترجمه گوگل]او حدودا در نزدیکی پورتلند زندگی می کند، و من او را سال ها دیده ام

10. My life started going someplace, someplace weird and good.
[ترجمه ترگمان]زندگی من شروع شد به یه جایی، یه جای عجیب غریب و خوب
[ترجمه گوگل]زندگی من شروع به رفتن به جایی، جایی عجیب و غریب و خوب

11. You better dump this car someplace.
[ترجمه ترگمان]بهتره یه جایی این ماشینو ول کنی
[ترجمه گوگل]بهتر است این ماشین را در جایی بکشید

12. Someplace called Zelaya, in the south.
[ترجمه ترگمان]یک جایی به نام Zelaya در جنوب
[ترجمه گوگل]در جایی به نام Zelaya، در جنوب

13. Go someplace else and be crazy.
[ترجمه ترگمان]برو یه جای دیگه و دیوونه بازی در بیار
[ترجمه گوگل]به جای دیگری بروید و دیوانه شوید

14. He's a professor of art someplace.
[ترجمه ترگمان]او استاد هنر است
[ترجمه گوگل]او استاد هنر است

15. But you're going someplace just as good.
[ترجمه ترگمان]اما تو به جای خوبی میری
[ترجمه گوگل]اما شما فقط به جایی می روید

پیشنهاد کاربران

یک جایی
یه مکانی


کلمات دیگر: