کلمه جو
صفحه اصلی

snuffle


معنی : صدای خس خس بینی، زهد فروشی کردن، با صدای بلند نفس کشیدن، بازحمت از بینی نفس کشیدن، نالیدن، تو دماغی حرف زدن، بو کشیدن
معانی دیگر : (باصدا یا با اشکال) نفس کشیدن، لح لح زدن (مانند سگ در گرما) (رجوع شود به: sniff)، تودماغی حرف زدن (یا آواز خواندن)، (نادر) ناله کردن، لح لح زنان بیان کردن، خس خس کنان گفتن، صدای تودماغی، آوای خیشومی، نفس نفس

انگلیسی به فارسی

باصدای بلند نفس کشیدن، بازحمت از بینی نفس کشیدن،تودماغی حرف زدن، بوکشیدن، زهد فروشی کردن، صدای خسخس بینی، نالیدن


خفیف، صدای خس خس بینی، بو کشیدن، زهد فروشی کردن، نالیدن، تو دماغی حرف زدن، با صدای بلند نفس کشیدن، بازحمت از بینی نفس کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snuffles, snuffling, snuffled
(1) تعریف: to breathe in a noisy way, usu. from nasal congestion; sniffle.

(2) تعریف: to speak in a whiny or nasal voice; snivel.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express in a whine or nasal tone.
اسم ( noun )
مشتقات: snuffly (adj.), snuffler (n.)
(1) تعریف: the act or an instance of snuffling.

(2) تعریف: the noise made by snuffling.

• inhale, breathing in for the purpose of smelling; audible inhalation, sniffle; whine, nasal tone of voice
whine, speak with a nasal tone of voice; inhale, breathe in for the purpose of smelling; sniffle loudly
if people or animals snuffle, they make sniffing noises.

مترادف و متضاد

صدای خس خس بینی (اسم)
snuffle

زهد فروشی کردن (فعل)
snuffle

با صدای بلند نفس کشیدن (فعل)
snuffle

با زحمت از بینی نفس کشیدن (فعل)
snuffle

نالیدن (فعل)
grizzle, whimper, groan, whine, complain, grunt, snuffle

تو دماغی حرف زدن (فعل)
snuffle, nasalize

بو کشیدن (فعل)
scent, nose, snuffle, sniff, snook

جملات نمونه

1. She snuffled and wiped her nose on the back of her hand.
[ترجمه ترگمان]فین کرد و بینی اش را با پشت دست پاک کرد
[ترجمه گوگل]او دست و پا زد و بینی خود را در پشت دستش گذاشت

2. The little boys snuffled in their sleep.
[ترجمه ترگمان]پسرهای کوچک در خواب خود را بالا کشیدند
[ترجمه گوگل]پسران کوچک در خواب خود را می شنوند

3. The dog was snuffling around in the bushes.
[ترجمه ترگمان]سگ در میان بوته ها به راه افتاده بود
[ترجمه گوگل]سگ در اطراف بوته ها خم شد

4. The drugs were snuffled in a bag by a police dog.
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر در یک کیف توسط یک سگ پلیس بین دو طرف امضا شده بود
[ترجمه گوگل]مواد مخدر توسط یک سگ پلیس در یک کیسه قرار داده شد

5. She snuffled about her sufferings.
[ترجمه ترگمان]او از رنج و رنج خود بالا کشیده بود
[ترجمه گوگل]او در مورد رنج هایش خندید

6. The dog was snuffling around the roots of a tree.
[ترجمه ترگمان]سگ در اطراف ریشه های یک درخت صدا می کرد
[ترجمه گوگل]این سگ در اطراف ریشه های یک درخت غرق شد

7. The silence was broken only by the snuffles of the dogs.
[ترجمه ترگمان]سکوت فقط توسط the سگ ها درهم شکسته بود
[ترجمه گوگل]سکوت تنها توسط snuffles سگ شکسته شد

8. The colour flags snuffled against the wind.
[ترجمه ترگمان]پرچم های رنگی در مقابل باد قرار داشتند
[ترجمه گوگل]پرچم های رنگی در برابر باد قرار می گیرند

9. He eagerly snuffled a mouthful of smoke.
[ترجمه ترگمان]او با ولع یک جرعه دود بالا کشید
[ترجمه گوگل]او مشتاقانه لبخندی زد و دود کرد

10. His breath came in snuffles.
[ترجمه ترگمان]نفسش در سینه حبس شد
[ترجمه گوگل]نفس او در سنتوفل آمده است

11. It was revolting to see these half-starved creatures snuffling around behind the houses or along the river-bank in search of excrement.
[ترجمه ترگمان]از دیدن این موجودات گرسنه که در پشت خانه ها یا در امتداد رودخانه یا در طول ساحل رودخانه در جستجوی مدفوع بودند نفرت داشت
[ترجمه گوگل]برای دیدن این موجودات نیمه گمشده در اطراف پشت خانه ها و یا در امتداد رودخانه در جستجوی دفع مجذور بود

12. He snuffled out his idea.
[ترجمه ترگمان]فکر خود را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او ایده خود را از بین برد

13. She'd thought it was Anna, snuffling in her sleep or from grief.
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که او آنا است، در خواب یا از غصه
[ترجمه گوگل]فکرش را بکنید آنا آنا بود، در خواب و یا از غم و اندوه خندید

14. Zaria snuffled and turned on her back as I put the bedside light on.
[ترجمه ترگمان]وقتی چراغ را روشن کردم، Zaria بالا و پایین پرید
[ترجمه گوگل]زریا به من زنگ زد و روی صندلی نشستم

اصطلاحات

the snuffles

(عامیانه) زکام، سرما خوردگی (the sniffles هم می‌گویند)


پیشنهاد کاربران

نفس نفس کشیدن


کلمات دیگر: