دوباره متشکل کردن، دوباره گروه بندی کردن
regroup
دوباره متشکل کردن، دوباره گروه بندی کردن
انگلیسی به فارسی
دوباره متشکل کردن، دوباره گروهبندی کردن
(ارتش - برای مثال پس از نبرد) دوباره گردآمدن، دوباره آرایش (نظامی) دادن
گروه بندی
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: regroups, regrouping, regrouped
حالات: regroups, regrouping, regrouped
• (1) تعریف: to form into a group or groups again.
• مشابه: rally
• مشابه: rally
• (2) تعریف: to assemble again or reorganize, as military forces after a battle.
• مشابه: rally
• مشابه: rally
• reorganize in groups; arrange in new groups; rearrange again
when soldiers regroup or when someone regroups them, they form into an organized group again, in order to continue fighting.
when soldiers regroup or when someone regroups them, they form into an organized group again, in order to continue fighting.
جملات نمونه
1. The Russians retreated, needing to regroup their forces.
[ترجمه ترگمان]روس ها عقب نشینی کردند و نیاز به تجدید قوا داشتند
[ترجمه گوگل]روس ها عقب نشستند، و نیازمند نیروهای خود بودند
[ترجمه گوگل]روس ها عقب نشستند، و نیازمند نیروهای خود بودند
2. I paused for a minute to regroup.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای درنگ کردم تا دوباره جمع و جور کنم
[ترجمه گوگل]من برای یک دقیقه متوقف شدم تا گروه بندی شود
[ترجمه گوگل]من برای یک دقیقه متوقف شدم تا گروه بندی شود
3. After its election defeat, the party needs to regroup.
[ترجمه ترگمان]پس از شکست انتخابات، حزب نیاز به تجدید قوا دارد
[ترجمه گوگل]پس از شکست انتخابات، حزب نیاز به گروه بندی دارد
[ترجمه گوگل]پس از شکست انتخابات، حزب نیاز به گروه بندی دارد
4. Several of the remaining members may regroup for a new project.
[ترجمه ترگمان]ممکن است چند تن از اعضای باقیمانده برای یک پروژه جدید تجدید قوا کنند
[ترجمه گوگل]تعدادی از اعضای باقی مانده ممکن است برای یک پروژه جدید گروه بندی شوند
[ترجمه گوگل]تعدادی از اعضای باقی مانده ممکن است برای یک پروژه جدید گروه بندی شوند
5. The Copts would merely regroup without him.
[ترجمه ترگمان]The فقط بدون او جمع می شدند
[ترجمه گوگل]قبطی ها صرفا بدون او را مجبور کردند
[ترجمه گوگل]قبطی ها صرفا بدون او را مجبور کردند
6. Barely a hundred survived to regroup with Davout's reserves in the moorland north of the village.
[ترجمه ترگمان]صد نفر دیگر هم با قوای ذخیره داوو در خلنگ زار دور از دهکده جمع شدند
[ترجمه گوگل]به زودی به یکصد و شصت و شصت باقی مانده بود که با ذخایر داووو در شمال شمال روستای مورالیزه گردید
[ترجمه گوگل]به زودی به یکصد و شصت و شصت باقی مانده بود که با ذخایر داووو در شمال شمال روستای مورالیزه گردید
7. After a tantrum, a child needs time to regroup.
[ترجمه ترگمان]پس از اوقات تلخی، کودک برای تجدید قوا نیاز به زمان دارد
[ترجمه گوگل]پس از یک تندرو، یک کودک نیاز به زمان برای گروه بندی دارد
[ترجمه گوگل]پس از یک تندرو، یک کودک نیاز به زمان برای گروه بندی دارد
8. Jurors will regroup June 10 to hear closing arguments.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه در ۱۰ ژوئن تجدید قوا خواهند کرد تا بحث های پایانی را بشنوند
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه ها 10 ژوئن را مجبور به شنیدن استدلال های بسته شدن می کنند
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه ها 10 ژوئن را مجبور به شنیدن استدلال های بسته شدن می کنند
9. We will regroup at a statue of an eagle.
[ترجمه ترگمان] توی یه مجسمه از یه عقاب دوباره جمع میشیم
[ترجمه گوگل]ما در یک مجسمه عقاب خواهیم گروید
[ترجمه گوگل]ما در یک مجسمه عقاب خواهیم گروید
10. Alcatel Cable will regroup operations with an international management structure, Pierre said.
[ترجمه ترگمان]پی یر گفت که شرکت Alcatel Cable عملیات خود را با ساختار مدیریت بین المللی تجدید خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پییر گفت، آلکاتل کابلی با ساختار مدیریت بین المللی گروه بندی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پییر گفت، آلکاتل کابلی با ساختار مدیریت بین المللی گروه بندی خواهد کرد
11. She tried to regroup her scattered brain tissue, pulling back pieces of her mind before they were lost for ever.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با جمع کردن بافت مغز پراکنده، قطعات ذهنش را دوباره جمع کند، قبل از اینکه برای همیشه از دست برود
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که بافت مغزی پراکنده خود را دوباره مرتب کند و قبل از اینکه برای همیشه از بین رفته، قطعه ای از ذهنش را باز کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که بافت مغزی پراکنده خود را دوباره مرتب کند و قبل از اینکه برای همیشه از بین رفته، قطعه ای از ذهنش را باز کند
12. Regroup and take a breather at midday.
[ترجمه ترگمان]فردا ظهر یک نفسی تازه کنیم
[ترجمه گوگل]بازنگری کنید و در ظهر یک نفس بکشید
[ترجمه گوگل]بازنگری کنید و در ظهر یک نفس بکشید
13. The landscape fragmentation led to the regroup of tree species in spatial distribution within the old growth forest landscape in Fenglin, and the second growth forest landscape in Lilin and Yangshuhe.
[ترجمه ترگمان]پراکندگی منظره منجر به تجدید قوا گونه های درختی در توزیع فضایی در جنگل قدیمی جنگل در Fenglin و دومین چشم انداز جنگلی در Lilin و Yangshuhe شد
[ترجمه گوگل]تکه تکه شدن چشم انداز منجر به جمع آوری گونه های درختی در توزیع فضایی در چشم انداز جنگل قدیمی Fenglin و چشم انداز جنگل دوم در Lilin و Yangshuhe است
[ترجمه گوگل]تکه تکه شدن چشم انداز منجر به جمع آوری گونه های درختی در توزیع فضایی در چشم انداز جنگل قدیمی Fenglin و چشم انداز جنگل دوم در Lilin و Yangshuhe است
14. In basketball timeouts provide an opportunity to regroup and substitute players.
[ترجمه ترگمان]در مسابقات بسکتبال، timeouts فرصتی برای سازماندهی دوباره و جایگزینی بازیکنان فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]تعطیلات بسکتبال فرصتی را برای بازیافت و جایگزینی بازیکنان فراهم می کند
[ترجمه گوگل]تعطیلات بسکتبال فرصتی را برای بازیافت و جایگزینی بازیکنان فراهم می کند
پیشنهاد کاربران
نفس تازه کردن
بازسازی، تجدید قوا
کلمات دیگر: