کلمه جو
صفحه اصلی

prefigure


معنی : از پیش نشان دادن، از پیش تصور کردن، قبلا اعلام کردن، قبلا نشان دادن
معانی دیگر : (از پیش) حاکی بودن، دلالت داشتن، دلالت کردن، نشانه ی چیزی بودن

انگلیسی به فارسی

از پیش نشان دادن، از پیش تصور کردن، قبلا اعلام کردن، قبلا نشان دادن


پیش فریم، از پیش نشان دادن، از پیش تصور کردن، قبلا اعلام کردن، قبلا نشان دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prefigures, prefiguring, prefigured
مشتقات: prefigurative (adj.), prefiguratively (adv.)
(1) تعریف: to give an earlier indication, image, or representation of; foreshadow.
مشابه: prophesy

(2) تعریف: to have an image of beforehand; imagine.
مشابه: image, imagine

• imagine in advance, picture beforehand; represent in advance, depict ahead of time
if something prefigures something else, it is a first indication which suggests or determines that the second thing will happen.

مترادف و متضاد

از پیش نشان دادن (فعل)
foreshow, prefigure

از پیش تصور کردن (فعل)
prefigure

قبلا اعلام کردن (فعل)
proclaim, prefigure

قبلا نشان دادن (فعل)
prefigure, preshow

جملات نمونه

1. This visit may prefigure an improvement in relations between the two countries.
[ترجمه ترگمان]این دیدار ممکن است منجر به بهبود روابط بین دو کشور شود
[ترجمه گوگل]این بازدید می تواند بهبود روابط بین دو کشور را پیش بینی کند

2. His paintings prefigure the development of perspective in Renaissance art.
[ترجمه ترگمان]نقاشی های او پیشرفت پرسپکتیو را در هنر رنسانس نشان می دهند
[ترجمه گوگل]نقاشی های او پیشرفت چشم انداز در هنر رنسانس را پیش بینی می کند

3. Few writers care to prefigure the future.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از نویسندگان برای حفظ آینده اهمیت می دهند
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از نویسندگان به دنبال پیشبینی آینده هستند

4. These early paintings clearly prefigure his later work.
[ترجمه ترگمان]این نقاشی های اولیه به وضوح کار بعدی او را تایید کرده اند
[ترجمه گوگل]این نقاشی های اولیه به وضوح کار بعدی خود را پیش می کشد

5. They prefigure the society and the civilization to come.
[ترجمه ترگمان]آن ها جامعه و تمدن را از هم جدا می کنند
[ترجمه گوگل]آنها جامعه و تمدن را به پیش می برند

6. The metal's price movements are widely believed to prefigure shifts in the world economy.
[ترجمه ترگمان]جنبش های قیمت فلزی به طور گسترده ای به تغییر prefigure در اقتصاد جهان اعتقاد دارند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که حرکت قیمت فلز به طور پیش فرض تغییرات در اقتصاد جهانی است

7. Positive breach of contract and culpa in contrahendo prefigure systematic breaches and defects in the traditional approach.
[ترجمه ترگمان]نقض اصولی قرارداد و culpa در contrahendo نقض سیستماتیک و نقص در رویکرد سنتی
[ترجمه گوگل]نقض مثبت قرارداد و محرمانه در موارد نقض و نقض سیستماتیک در رویکرد سنتی، پیش شرطی است

8. At last, we summarize the whole paper, and prefigure our future works logically.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، ما کل مقاله را به طور منطقی خلاصه می کنیم و prefigure آینده مان را منطقی می کنیم
[ترجمه گوگل]در نهایت، ما کل مقاله را خلاصه می کنیم و کارهای آتی ما را منطقی می کنیم

9. These early paintings clearly prefigure his Later work .
[ترجمه ترگمان]این نقاشی های زودتر به وضوح آثار بعدی او را به نمایش گذاشتند
[ترجمه گوگل]این نقاشی های اولیه به وضوح کار بعدی خود را پیش می کشد

10. The FSA rules may prefigure a world where large pools of liquidity and capital remain trapped within borders as insurance against the worst.
[ترجمه ترگمان]قوانین ارتش آزاد سوریه ممکن است به دنیایی تبدیل شود که در آن چاله های بزرگ نقدینگی و سرمایه در داخل مرزها به عنوان بیمه در برابر بدترین شرایط به دام می افتند
[ترجمه گوگل]قوانین FSA می تواند یک جهان را که در آن حوادث بزرگ نقدینگی و سرمایه در مرزها به عنوان بیمه در برابر بدترین حالت به دام افتاده است، پیش بینی کنند

11. Using the equations in this paper engineers can prefigure out the breakage behavior of the silicon carbide micro-sub micro powder in attrition mil. . .
[ترجمه ترگمان]با استفاده از این معادلات در این مقاله، مهندسین می توانند رفتار شکست پودر خرد سیلیکون کاربید - sub سیلیکون را با میل توام با فرسایش حل کنند
[ترجمه گوگل]با استفاده از معادلات در این مقاله مهندسان می توانند رفتار شکستن کاربید سیلیکون میکرو پودر میکرو پودر در milillity سایش را پیش بینی کنند

12. Each of these figures, in many ways, prefigure the relatively superior natures of those who come later in the dialogue.
[ترجمه ترگمان]هر یک از این مجسمه ها، از بسیاری جهات، طبایع نسبتا برتر کسانی هستند که بعدها در گفتگو شرکت می کنند
[ترجمه گوگل]هر کدام از این ارقام، به طرق مختلف، طبیعت نسبتا برتر کسانی را که بعدا در گفت وگو می آیند، پیش می گیرند

13. Many of his stories prefigure the genres of science fiction, horror, and fantasy so popular today.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از داستان هایش، ژانرهای علمی تخیلی، وحشت، و فانتزی را امروزه بسیار محبوب می دانند
[ترجمه گوگل]بسیاری از داستانهای او، ژانرهای علمی تخیلی، ترسناک و فانتزی را که امروز محبوب هستند، پیش فرض می کند

14. His opera prefigure coming of romanticism in artistic song writing. Mozart let classicism and romanticism have a perfect integrating and endow with artistic song strong infection and life.
[ترجمه ترگمان]اپرای او در حال ظهور of در آهنگ هنری بود موتسارت به شیوه کلاسیک اجازه داد که پیشرفت کند و romanticism در ترکیب کامل و endow با آهنگ هنرمندانه و زندگی و زندگی باشد
[ترجمه گوگل]اپرا او پیشوای رمانتیک در نوشتن آهنگ هنری است موتزارت اجازه دهید کلاسیک و عاشقانه یکپارچه سازی کامل و تسلیم شدن با آهنگ های هنری عفونت شدید و زندگی است

15. To show in advance; prefigure.
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن پیشرفت، prefigure
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن در پیش پیش فریم


کلمات دیگر: