روان تنی، روانتنی کسی که دچار اختلال روان تنی است
psychosomatic
روان تنی، روانتنی کسی که دچار اختلال روان تنی است
انگلیسی به فارسی
کسی که دچار اختلال روان تنی است
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: psychosomatically (adv.)
مشتقات: psychosomatically (adv.)
• : تعریف: of or relating to physical diseases or disorders that are caused or aggravated by emotional factors.
• involving both the mind and body; pertaining to physical symptoms caused by emotional factors
if you describe someone's illness as psychosomatic, you mean that you think their symptoms are caused by feeling worried or unhappy rather than by a physical problem.
if you describe someone's illness as psychosomatic, you mean that you think their symptoms are caused by feeling worried or unhappy rather than by a physical problem.
جملات نمونه
1.
روانی - تنی،روان تنی
2. Children are just as susceptible to psychosomatic conditions as adults.
[ترجمه ترگمان]کودکان در برابر شرایط تنی تنی به عنوان افراد بزرگ سال، آسیب پذیر هستند
[ترجمه گوگل]کودکان به اندازه بزرگسالان دارای شرایط روانی و روانی هستند
[ترجمه گوگل]کودکان به اندازه بزرگسالان دارای شرایط روانی و روانی هستند
3. It also includes the generally accepted mind-body or psychosomatic influence of each oil.
[ترجمه ترگمان]همچنین شامل نفوذ ذهن - تنی یا روان تنی از هر یک از نفت نیز می شود
[ترجمه گوگل]این همچنین شامل نفوذ ذهنی یا روانشناختی کلی هر روغن می باشد
[ترجمه گوگل]این همچنین شامل نفوذ ذهنی یا روانشناختی کلی هر روغن می باشد
4. In the psychosomatic sphere it might cause headaches during or because of coitus or a tendency to nausea whenever coitus was performed.
[ترجمه ترگمان]در یک محیط روان - تنی ممکن است موجب سردرد در طول مدت یا به خاطر مقاربت، یا تمایل به حالت تهوع در هنگام انجام مقاربت، شود
[ترجمه گوگل]در حوزه روانشناختی، ممکن است باعث ایجاد سردرد در طی یا به دنبال ترکیب یا گرایش به حالت تهوع باشد
[ترجمه گوگل]در حوزه روانشناختی، ممکن است باعث ایجاد سردرد در طی یا به دنبال ترکیب یا گرایش به حالت تهوع باشد
5. Anyone who has a chronic psychosomatic illness is definitely stuck somewhere on the time track.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که یک بیماری روانی - تنی مزمن داشته باشد قطعا در جایی گیر کرده است
[ترجمه گوگل]هر کسی که یک بیماری روانی مزمن دارد قطعا در جایی در مسیر زمان گیر کرده است
[ترجمه گوگل]هر کسی که یک بیماری روانی مزمن دارد قطعا در جایی در مسیر زمان گیر کرده است
6. There are several ways in which psychosomatic symptoms can be generated.
[ترجمه ترگمان]چندین روش وجود دارد که در آن علایم روان تنی می تواند ایجاد شود
[ترجمه گوگل]راه های متعددی وجود دارد که علائم روانشناختی ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]راه های متعددی وجود دارد که علائم روانشناختی ایجاد می شود
7. The psychosomatic viewpoint had been going more and more out of fashion for fifty years.
[ترجمه ترگمان]پس از پنجاه سال دیدگاه psychosomatic بیشتر و بیش از حد مد شده بود
[ترجمه گوگل]دیدگاه روانشناختی پنجاه ساله بیشتر و بیشتر از حالت مدنظر بوده است
[ترجمه گوگل]دیدگاه روانشناختی پنجاه ساله بیشتر و بیشتر از حالت مدنظر بوده است
8. Anorexia is one of the psychosomatic disorders.
[ترجمه ترگمان]Anorexia یکی از اختلالات تنی چند تنی است
[ترجمه گوگل]بی اشتهایی یکی از اختلالات روانی است
[ترجمه گوگل]بی اشتهایی یکی از اختلالات روانی است
9. As a kind of psychosomatic disorder, primary dysmenorrhea has undividable connection with the mental problems, which actually is a kind of concrete and typical pain.
[ترجمه ترگمان]dysmenorrhea اولیه، به عنوان نوعی اختلال تنی تنی، ارتباط مستقیمی با مشکلات ذهنی دارد که در واقع نوعی از درد و رنج معمولی است
[ترجمه گوگل]دیسمنوره اولیه به عنوان نوعی اختلال روانشناختی ارتباطی غیرمستقیم با مشکلات روانی دارد که در واقع نوعی درد بنیادی و معمول است
[ترجمه گوگل]دیسمنوره اولیه به عنوان نوعی اختلال روانشناختی ارتباطی غیرمستقیم با مشکلات روانی دارد که در واقع نوعی درد بنیادی و معمول است
10. Conclusion Some psychosocial factors are related to psychosomatic symptoms of women with hyperemesis gravidarum, which provide a theoretical basis for psychological intervention during pregnancy.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری برخی عوامل روانی - روانی مربوط به علایم روان تنی از زنان با hyperemesis gravidarum است که اساس نظری مداخله روانشناسی در طول دوران بارداری را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری برخی از عوامل روان شناختی مرتبط با علائم روانشناختی زنان مبتلا به هیپرمیدز گرایداروم هستند که مبنای نظری مداخله روان شناختی در دوران بارداری را ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری برخی از عوامل روان شناختی مرتبط با علائم روانشناختی زنان مبتلا به هیپرمیدز گرایداروم هستند که مبنای نظری مداخله روان شناختی در دوران بارداری را ارائه می دهند
11. Unintentional injuries and psychoneurosis will affect the people's psychosomatic health and cause heavy social burdens.
[ترجمه ترگمان]جراحات و آسیب های روانی بر سلامت روان - تنی مردم تاثیر خواهد گذاشت و باعث ایجاد بار اجتماعی سنگین خواهد شد
[ترجمه گوگل]آسیب های ناخواسته و روان درمانی بر سلامت روان شناختی مردم تأثیر می گذارد و باعث می شود بار اجتماعی سنگین باشد
[ترجمه گوگل]آسیب های ناخواسته و روان درمانی بر سلامت روان شناختی مردم تأثیر می گذارد و باعث می شود بار اجتماعی سنگین باشد
12. Results Psychosomatic demands mainly consist of safety, life care and the knowledge related to infusion.
[ترجمه ترگمان]نتایج Psychosomatic عمدتا شامل ایمنی، مراقبت از زندگی و دانش مربوط به تزریق است
[ترجمه گوگل]نتایج مطالعات روانشناختی عمدتا شامل ایمنی، مراقبت از زندگی و دانش مربوط به تزریق است
[ترجمه گوگل]نتایج مطالعات روانشناختی عمدتا شامل ایمنی، مراقبت از زندگی و دانش مربوط به تزریق است
13. Psychosomatic medicine is a new branch which focus on the relationship between spirit and human body.
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی یک شاخه جدید است که بر رابطه بین روح و بدن انسان تمرکز دارد
[ترجمه گوگل]پزشکی روانشناختی یک شاخه جدید است که بر ارتباط روح و بدن انسان تمرکز دارد
[ترجمه گوگل]پزشکی روانشناختی یک شاخه جدید است که بر ارتباط روح و بدن انسان تمرکز دارد
14. Doctors refused to treat her, claiming that her problems were all psychosomatic.
[ترجمه ترگمان]پزشکان حاضر نشدند با او رفتار کنند و ادعا کردند که مشکلات وی تنی تنی است
[ترجمه گوگل]پزشکان حاضر به درمان او نبودند، ادعا می کردند که مشکلات او همه روانشناسی است
[ترجمه گوگل]پزشکان حاضر به درمان او نبودند، ادعا می کردند که مشکلات او همه روانشناسی است
پیشنهاد کاربران
تلقین ( روانی )
روان تنی
رَوانکالبُدی.
psychosomatic ( پزشکی )
واژه مصوب: روانتنی
تعریف: مربوط به رابطۀ تن و روان
واژه مصوب: روانتنی
تعریف: مربوط به رابطۀ تن و روان
بیماری ها یا اختلالات فیزیکی ، که توسط عوامل عاطفی ایجاد یا تشدید می شوند.
کلمات دیگر: