کلمه جو
صفحه اصلی

soliloquize


معنی : باخود گفتگو کردن، باخود گفتن، تک گویی کردن
معانی دیگر : (به ویژه در تئاتر) تک گویی کردن، با خود حرف زدن

انگلیسی به فارسی

باخود گفتگو کردن، باخود گفتن، تک گویی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: soliloquizes, soliloquizing, soliloquized
مشتقات: soliloquizingly (adv.), soliloquist (n.), soliloquizer (n.)
• : تعریف: to speak aloud what is in one's mind when, or as if when, no one is present or listening.

• talk to oneself; recite a monologue (also soliloquise)

مترادف و متضاد

با خود گفتگو کردن (فعل)
soliloquize

با خود گفتن (فعل)
soliloquize

تک گویی کردن (فعل)
soliloquize

جملات نمونه

1. He looked at the birds, god soliloquize : ah, I lied.
[ترجمه ترگمان]به پرندگان نگاه کرد و گفت: آه، دروغ گفتم
[ترجمه گوگل]او به پرندگان نگاه کرد، خدای عادلانه آه، من دروغ گفتم

2. In a word, I will use English soliloquize, think where, where!
[ترجمه ترگمان]در یک کلمه، من از soliloquize انگلیسی استفاده خواهم کرد، فکر کنید کجا، کجا!
[ترجمه گوگل]به یک کلام، من از soliloquise انگلیسی استفاده می کنم، فکر می کنم که در آن، کجا!

3. In fact, soliloquize to practice oral English is also one of the effective methods.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، soliloquize برای تمرین انگلیسی شفاهی نیز یکی از روش های موثر است
[ترجمه گوگل]در واقع، soliloquize برای تمرین انگلیسی روایی نیز یکی از روش های موثر است

4. Do like this and then will seem to be some not orthodox tradition, peculiar get some dangerous, soliloquize for a person of elephant.
[ترجمه ترگمان]این کار را دوست داشته باشید و سپس به نظر می رسد که یک سنت متعارف نیست، مخصوص به دست آوردن یک فیل خطرناک و خطرناک برای یک فرد فیل
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مثل این است و بعدها بعضی از سنت های ارتدکس نمی شود، عجیب و غریب به نظر می رسد خطرناک است، برای کسی که فیل را می شناسد

5. At that time, more than retell articles, my mind side fantasy, side soliloquize situation thing is much.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، بیش از retell مقاله، ذهن من، خیال پردازی به سمت چپ، چیز زیادی است
[ترجمه گوگل]در آن زمان، بیش از مقالات، فیزیک ذهن من، وضعیت طرف مقابل، خیلی زیاد است

6. Mother of say that I don't love to talk in childhood, sometimes still do not love a reason a person, a person quietly or soliloquize or foolish think what.
[ترجمه ترگمان]مادر می گوید که من علاقه ای به حرف زدن در کودکی ندارم، بعضی وقت ها هم هیچ دلیلی را دوست ندارم، شخصی که به آرامی یا احمق باشد، چه فکر احمقانه ای
[ترجمه گوگل]مادر می گوید که من دوست ندارم در دوران کودکی حرف بزنم، گاهی هنوز یک دلیل را دوست ندارم، یک شخص بی سر و صدا و یا صمیمانه یا احمقانه فکر می کنم چه

7. I thought deeply for a long time, what I soliloquize say:" The successful secret is such simple?"
[ترجمه ترگمان]برای مدتی طولانی به این فکر کردم، چیزی که گفتم: \"راز موفقیت آمیز این قدر ساده است؟\"
[ترجمه گوگل]من عمیقا به مدت طولانی فکر کردم، آنچه را که من می خوانم، می گویند: 'راز موفق خیلی ساده است؟'

8. Then other people how say next go to, I don't believe a person and can soliloquize to say for a long time.
[ترجمه ترگمان]- پس بقیه مردم چطور می توانند به این کار ادامه دهند، من به کسی اعتماد ندارم و می توانم مدت زیادی حرف بزنم
[ترجمه گوگل]سپس افراد دیگر می گویند که بعدا می گوییم، من فردی را باور نمی کنم و می توانم برای مدت طولانی حرف بزنم

9. The quick Lang seems to be some to hesitate ground to soliloquize.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که لانگ لنگ لنگان لنگان به سوی soliloquize حرکت می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد لنگ سریع برخی از آنها به زمین زدگی می کنند تا به زانو درآیند


کلمات دیگر: