کلمه جو
صفحه اصلی

carve out


1- با زحمت ایجاد کردن، 2- با پشتکار و کوشش به دست آوردن

پیشنهاد کاربران

تراشیدن
مثال :
he used a hammer and chisel to carve out a figure.
او از یک چکش و مقار برای تراشیدن یک شکل استفاده کرد .

establish or create through painstaking effort
www. thefreedictionary. com
با توجه به تعریف فوق به نظرم بهترین و نزدیکترین معادل دسترنج باشد.
اینکه با تلاش مستلزم رنج و زحمت چیزی رو بساز ی و مانند آن.

جای پا باز کردن

چیزی دست و پا کردن

یه عبارت فعلی فوتبالی هم حساب میشه. وقتی میخوایم بگیم :

بچه ها موقعیت های زیادی خلق کردن
The lads carve out so many chances

معنی عمومی: استثنا به یک قاعده ، توافق موازی و ثانویه براساس یک توافق اولیه ، جداسازی از یک واحد
مالی، شرکتی : ایجاد یک شرکت تابعه توسط شرکت مادر که در یک بازار جدید کار کند

خلق کردن، افریدن، بوجود اوردن، ایجاد کردن ( چیزی مفید از طریق فعالیت های ماهرانه )

در آوردن، بیرون کشیدن، بیرون آور دن

پدید آوردن، سرشتن، هست کردن، پروردن، انشا، ایجاد


کلمات دیگر: