کلمه جو
صفحه اصلی

blindfold


معنی : چشم بسته، با چشم بسته، چشم بستن، کور کردن
معانی دیگر : رجوع شود به: blenheim، چشم بسته کردن، چشم کسی را بستن، بی پروا، بی ملاحظه، با بی توجهی انجام دادن، پارچه یا هر چیزی که با آن چشم را ببندند، چشم بند، جلو درک یا دیدن چیزی را گرفتن، (بینش یا فهم کسی را) کور کردن، چشم بستن، کورکردن، با چشم بسته

انگلیسی به فارسی

چشم‌بسته ،چشم بستن


چشم بسته، چشم بستن، کور کردن، با چشم بسته


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blindfolds, blindfolding, blindfolded
(1) تعریف: to cover the eyes with a strip of cloth or bandage.

(2) تعریف: to prevent clear perception or thinking.

- Don't let their flattery blindfold you.
[ترجمه روزبه انصاری] نگذار تملق های آنها چشمت را ببندند
[ترجمه ترگمان] نذار flattery رو چشم بسته باور کنن
[ترجمه گوگل] اجازه ندهید که لبخند بزنید چشم هایتان را ببندید
اسم ( noun )
• : تعریف: a bandage or cloth tied over the eyes to prevent vision.
صفت ( adjective )
• : تعریف: with the eyes covered or without the use of the eyes.

- a blindfold game
[ترجمه ترگمان] یک بازی چشم بسته بود
[ترجمه گوگل] یک بازی چشم بند

• covering for the eyes to prevent seeing
cover the eyes
with the eyes covered
a blindfold is a strip of cloth that is tied over someone's eyes so that they cannot see.
if you blindfold someone, you tie a blindfold over their eyes.

مترادف و متضاد

چشم بسته (صفت)
blindfold

با چشم بسته (صفت)
blindfold

چشم بستن (فعل)
blindfold, muffle

کور کردن (فعل)
blind, blindfold, seel

جملات نمونه

1. The reporter was taken blindfold to a secret location.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر به یک محل مخفی بسته شد
[ترجمه گوگل]خبرنگار به یک مکان مخفی نگاه کرد

2. She used a scarf as a blindfold.
[ترجمه ترگمان]او از یک روسری به عنوان یک چشم بند استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او از روسری به عنوان یک چشم بند استفاده کرد

3. The prisoner wore a blindfold when he was executed.
[ترجمه ترگمان]زندانی وقتی اعدام شد یک چشم بند به تن داشت
[ترجمه گوگل]زمانی که اعدام شد، زندانی به چشم دچار شد

4. I knew the way home blindfold .
[ترجمه ترگمان]چشم بسته راه خونه رو می شناختم
[ترجمه گوگل]من چشمانم را در خانه می دانستم

5. My hands were unbound and my blindfold removed.
[ترجمه ترگمان]دست هایم بسته بودند و چشمانم را باز کردم
[ترجمه گوگل]دست های من نا محدود بود و چشم هایم را برداشتم

6. I could do that blindfold .
[ترجمه ترگمان] میتونستم چشم بسته انجامش بدم
[ترجمه گوگل]من می توانم این چشم بند را انجام دهم

7. You might as well wear a blindfold.
[ترجمه ترگمان] بهتره چشم بسته هم دستت کنی
[ترجمه گوگل]شما همچنین ممکن است یک چشم بند بپوشید

8. A blindfold was put on, she said, and remained in place throughout 36 hours of pure terror.
[ترجمه ترگمان]او گفت که یک چشم بند به کار گذاشته شد و در طی ۳۶ ساعت وحشت محض در جای خود باقی ماند
[ترجمه گوگل]او گفت، یک چشم بند قرار داده شد، و در طول 36 ساعت حبس خالص، همچنان جای گرفته است

9. As soon as the blindfold is applied, remove the obstacles and watch the children going over imaginary items.
[ترجمه ترگمان]به محض این که چشم بند به کار رود، موانع را از بین ببرید و به کودکان نگاه کنید که به چیزهای خیالی می روند
[ترجمه گوگل]به محض استفاده از چشم انداز، موانع را از بین ببرید و کودکان را که بیش از موارد خیالی هستند، تماشا کنید

10. He tore at his blindfold as if it were a contagious body whose disease he might catch.
[ترجمه ترگمان]چشم بسته به چشم بسته او را پاره کرد، انگار که بدن مسری ای وجود داشت که ممکن بود بیماری او را بگیرد
[ترجمه گوگل]او چشمهایش را پاره کرد، به طوری که بدنش مسری است و بیماری او ممکن است بگیرد

11. To go on would be like stepping blindfold into the dark, and she wasn't ready.
[ترجمه ترگمان]اگر چشم بسته راه می رفت، مثل چشم بسته بود که در تاریکی فرو می رفتم و او آماده نبود
[ترجمه گوگل]برای رفتن به مانند قدم زدن چشم ها به تاریکی، و او آماده نیست

12. Then blindfold them and invite them to take four steps backwards followed by four forward before trying to blow out the candle.
[ترجمه ترگمان]سپس آن ها را ببندید و از آن ها دعوت کنید چهار قدم به عقب پیش از اینکه سعی کنید شمع را خاموش کنید چهار قدم به عقب بروید
[ترجمه گوگل]سپس آنها را چشم بسته و آنها را دعوت کنید تا قبل از تلاش برای از بین بردن شمع، چهار مرحله را به عقب بچرخانید و سپس چهار جلو بروید

13. But all the time wearing a blindfold.
[ترجمه ترگمان]اما در تمام مدتی که یک چشم بند به تن داشت
[ترجمه گوگل]اما تمام وقت پوشیدن چشم ها

14. Other hands tightened my blindfold until it hurt and started fitting a cloth over my mouth.
[ترجمه ترگمان]دست هایم تا زمانی که درد گرفت، چشم بند من را محکم تر کرد و شروع به پوشش دادن پارچه ای بر روی دهانم کرد
[ترجمه گوگل]دست های دیگر چشم هایم را تکان دادم تا اینکه صدمه زد و پارچه هایم را بر دهانم گذاشت

the thieves put handcuffs on him and blindfolded him too!

دزدان دستبند به دستش زدند و چشمانش را هم بستند!


Interrogating prisoners blindfolded is inhumane.

بازپرسی از زندانی چشم بسته غیرانسانی است.


do not invest your money blindfolded!

پول خود را نسنجیده سرمایه‌گذاری نکن!


پیشنهاد کاربران

چشم بند

Im going to blindfold you : میخوام چشماتو ببندم ( با چشم بند )


کلمات دیگر: