کلمه جو
صفحه اصلی

forked


معنی : مبهم، شکافته، چنگال مانند، شاخه دار
معانی دیگر : دوشاخه، چندشاخه، دوراهه، چندراهه، دوشقه، چنگالی، چنگال سان، چنگال دیس، (معمولا با هایفن) ـ شاخه

انگلیسی به فارسی

شاخه دار، چنگال مانند، شکافته، مبهم


چنگال، شکافته، چنگال مانند، مبهم، شاخه دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: forkedly (adv.)
(1) تعریف: having, marked by, or resembling a fork.

- The serpent has a forked tongue.
[ترجمه ترگمان] مار زبان چنگال دار دارد
[ترجمه گوگل] مار داره زبان دندانه داره

(2) تعریف: having a zigzag pattern, as lightning.
مشابه: angular

• divided, separated; zigzag, crooked; dishonest
something that is forked divides into two parts in the shape of a `y'.

مترادف و متضاد

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

شکافته (صفت)
bifid, cloven, forked, reft, laciniate, cut-in

چنگال مانند (صفت)
forked

شاخه دار (صفت)
forked, twigged, twiggy

going separate ways


Synonyms: angled, bifid, bifurcate, bifurcated, branched, branching, dichotomous, dichotonic, divaricate, divided, furcate, furcated, pronged, split, tined, tridented, zigzag


Antonyms: joined, unbranched


جملات نمونه

1. forked lightning
آذرخش شاخه دار

2. they forked the hay onto the truck
آنها کاه ها را با چنگک به داخل کامیون ریختند.

3. a snake with a forked tongue
ماری با زبان دوشاخه

4. to speak with a forked tongue
با زبانی (یا لحنی) نیرنگ آمیز حرف زدن

5. I forked out ten quid for/on the ticket.
[ترجمه ترگمان]من ده پوند برای جریمه خرج کردم
[ترجمه گوگل]من ده بلیط برای بلیط / بلیط گذاشتم

6. Forked lightning flickered across the sky.
[ترجمه ترگمان]رعد و برق در آسمان سوسو می زد
[ترجمه گوگل]رعد و برق دزدکی حرکت کردن در سراسر آسمان

7. The road forked in two directions. He had obviously taken the wrong fork.
[ترجمه ترگمان]جاده دو طرف جاده را به دو طرف می کشید مسلما چنگال را اشتباه گرفته بود
[ترجمه گوگل]جاده در دو جهت جابجا شده است او به وضوح چنگال اشتباه را گرفته بود

8. He forked a piece of meat into his mouth.
[ترجمه ترگمان]تکه ای گوشت را به دهان گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک گوشت گوشت را به دهانش گذاشت

9. The path forked off in two directions.
[ترجمه ترگمان]جاده در دو طرف از هم جدا شد
[ترجمه گوگل]مسیر در دو جهت گشوده شد

10. I've forked out enough money on this holiday.
[ترجمه ترگمان]من توی این تعطیلات به اندازه کافی پول جمع کردم
[ترجمه گوگل]من پول کافی برای این تعطیلات گذاشته ام

11. In November, the soil should be forked over.
[ترجمه ترگمان]در ماه نوامبر، خاک باید دو برابر شود
[ترجمه گوگل]در ماه نوامبر، خاک باید بیشتر شود

12. Beyond the village the road forked.
[ترجمه ترگمان]در آن سوی دهکده کج و معوج به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]فراتر از روستای جاده شلوغ است

13. Ann forked some fish into her mouth.
[ترجمه ترگمان]ان آن چند ماهی در دهانش گذاشت
[ترجمه گوگل]ان ماهی بعضی از ماهی ها را به دهانش گذاشت

14. He forked an egg onto a piece of bread and folded it into a sandwich.
[ترجمه ترگمان]یک تخم مرغ را روی تکه ای نان مالید و آن را تا کرد
[ترجمه گوگل]او یک تخم مرغ را روی یک تکه نان گذاشت و آن را به یک ساندویچ بست

15. He forked the weeds out.
[ترجمه ترگمان]علف های هرز را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او علفهای هرز را از بین برد

a snake with a forked tongue

ماری با زبان دوشاخه


forked lightning

آذرخش شاخه‌دار


five-forked

پنج شاخه


پیشنهاد کاربران

Forked tongue

زبان مثله مار ( نیش دار )

Forked Road = دوراهی
" مجازاً به موقعیت هایی گفته می شود که مجبور شوید تصمیم مهم و سرنوشت سازی بگیرید "

[Bad Weather]
[Collocation]
( forked/​sheet ) lightning strikes/​hits/​flashes


کلمات دیگر: