1. They spend their time philosophizing about the mysteries of life.
[ترجمه ترگمان]آن ها وقتشان را درباره اسرار زندگی spend
[ترجمه گوگل]آنها زمان خود را صرف فلسفه کردن درباره رمز و راز زندگی می کنند
2. The problem with the book is that it sometimes descends into portentous philosophizing.
[ترجمه ترگمان]مشکل این کتاب این است که گاهی به فلسفه portentous فرو می ریزد
[ترجمه گوگل]مشکل این کتاب این است که گاهی اوقات به فلسفیدن عرفانی میرسد
3. He philosophized, he admitted, not because he was certain of establishing the truth, but because it gave him pleasure.
[ترجمه ترگمان]او قبول کرد، نه به خاطر اینکه مطمئن بود که حقیقت را ثابت می کند، بلکه به خاطر این که باعث خوشحالی او شده بود
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که او فلسفه کرد نه به این دلیل که او از ایجاد حقیقت مطمئن بود، بلکه به این دلیل که به او لذت بخش داد
4. He spent the evening philosophizing on the meaning of life.
[ترجمه ترگمان]آن شب فلسفه و فلسفه زندگی را philosophizing کرد
[ترجمه گوگل]او شب را فلسفی کرد تا معنای زندگی را داشته باشد
5. Students, she complained, had nothing better to do than spend whole days philosophizing about the nature of truth.
[ترجمه ترگمان]او شکایت داشت که دانشجویان هیچ کاری بهتر از آن ندارند که تمام روز را درباره ماهیت حقیقت philosophizing
[ترجمه گوگل]او شکایت کرده است، دانشجویان هیچ کاری نکردند تا از تمام روزها در مورد ماهیت حقیقت صرف نظر کنند
6. The course should be history,but history, philosophized,is a history of ideas as well as of events.
[ترجمه ترگمان]این درس باید تاریخ باشد، اما تاریخ، philosophized، تاریخی از ایده ها و نیز وقایع است
[ترجمه گوگل]این دوره باید تاریخی باشد، اما تاریخ، فلسفه، تاریخ ایده ها و رویدادها است
7. He philosophizes instead of actually doing something.
[ترجمه ترگمان]او به جای آن که واقعا کاری انجام دهد، استعفا داد
[ترجمه گوگل]او فلسفه می کند، نه چیزی که واقعا انجام می دهد
8. The General was anxious to cut short the philosophizing and get down to more urgent problems.
[ترجمه ترگمان]ژنرال میل داشت philosophizing را قطع کند و به مشکلات مهم تری خاتمه دهد
[ترجمه گوگل]ژنرال مشتاق بود که فلسفه را کوتاه کند و به مشکلات فوری بیشتری برسد
9. To live without philosophizing is in truth the same as keeping the eyes closed without attempting to open them. Rene Descartes
[ترجمه ترگمان]زندگی بدون فلسفه عین حقیقت است، همان طور که چشم ها را بدون تلاش برای باز کردن آن ها بسته نگه می دارد رنه دکارت
[ترجمه گوگل]برای زندگی کردن بدون فلسفیدن، در حقیقت همان چیزی است که چشم ها را بسته و بدون تلاش برای باز کردن آنها را ندارید رنه دکارت
10. Jon doesn't go in much for philosophizing.
[ترجمه ترگمان]جان برای فلسفه و فلسفه زیاد پیش نمی رود
[ترجمه گوگل]جان خیلی برای فلسفیدن نیست
11. I had some teachers with who I could philosophize about arts, design and being an entrepreneur, so within 2 years, I was sold by arts.
[ترجمه ترگمان]من برخی از معلمان را داشتم که می توانستم درباره هنر، طراحی، و یک کارآفرین، بنابراین در عرض دو سال، به وسیله هنر به فروش رفتم
[ترجمه گوگل]من بعضی از معلمان را داشتم که می توانستم درباره هنر، طراحی و کارآفرین فلسفه کنم، بنابراین در طی 2 سال، توسط هنرها فروخته شد
12. Engineers of the world philosophize! You have nothing to lose but your silence!
[ترجمه ترگمان]مهندسان علوم جهان! شما چیزی برای از دست دادن ندارید، اما سکوت شما!
[ترجمه گوگل]مهندسان جهان فلسفه می کنند! شما هیچ چیز برای از دست دادن نیست، اما سکوت خود را!
13. Her speech caused him to philosophize that perhaps life is not so terrible after all .
[ترجمه ترگمان]حرف او باعث شد که فکر کند که زندگی بعد از این همه مدت طولانی و وحشتناک نیست
[ترجمه گوگل]سخنرانی او باعث شد تا فلسفه کند که شاید زندگی پس از همه وحشتناک نیست
14. And he surely would not be allowed to philosophize in many cities and countries today.
[ترجمه ترگمان]و مطمئنا او اجازه نخواهد داشت که در بسیاری از شهرها و کشورها به فلسفه بپردازد
[ترجمه گوگل]و او قطعا اجازه نخواهد داشت امروزه در بسیاری از شهرها و کشورها فلسفه کند