1. She's very hot and shivery, so I think she must have flu.
[ترجمه ترگمان]او خیلی گرم و گرم است، برای همین فکر می کنم او باید سرماخوردگی داشته باشد
[ترجمه گوگل]او بسیار گرم و شفاف است، بنابراین فکر می کنم او باید آنفولانزا داشته باشد
2. She felt shivery and a little sick.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد کمی احساس ناراحتی می کند
[ترجمه گوگل]او احساس خجالت و کمی مریض کرد
3. Despite the heat of the afternoon, she felt shivery, and guessed it was delayed shock.
[ترجمه ترگمان]با وجود گرمای بعد از ظهر، او احساس کرد که کمی ترسیدم و حدس زدم که این شوک به تاخیر افتاده است
[ترجمه گوگل]با وجود گرما بعد از ظهر، او احساس سیری کرد و حدس زد که شوک به تأخیر افتاده است
4. He felt shivery and nauseous.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که shivery و حالت تهوع دارد
[ترجمه گوگل]او احساس خجالت و تهدید کرد
5. She felt sick and shivery.
[ترجمه فاطمه عبدی] حالش بد بود و لرز داشت.
[ترجمه ترگمان]احساس تهوع می کرد و احساس سرما می کرد
[ترجمه گوگل]او احساس خجالت و شرمندگی کرد
6. The surgeon prodded the shivery flesh, searching for the tumour that must be removed.
[ترجمه ترگمان]جراح گوشت سرد را تکان داد و دنبال تومور می گشت که باید از آن خارج شود
[ترجمه گوگل]جراح گوشت شفاف را تشخیص داد و تومور را کشف کرد که باید برداشته شود
7. I wasn't shivery any more.
[ترجمه ترگمان]باز هم ترسیدم
[ترجمه گوگل]من هیچوقت هیچوقت ندیدم
8. He take out his golden arrows at those shivery fairys.
[ترجمه ترگمان]تیره ای زرین خود را در آن fairys سرد فرو می برد
[ترجمه گوگل]او فلش های طلایی خود را در این عبارات خیره کننده می گیرد
9. The black little lane is filled with shivery shadows.
[ترجمه ترگمان]باریکه راه تاریک، پر از ظلمات است
[ترجمه گوگل]خط کوچک سیاه و سفید با سایه های پر از پر پر است
10. I feel shivery and I have gotten a sore throat.
[ترجمه ترگمان]احساس سرما می کنم و گلو درد گرفتم
[ترجمه گوگل]من احساس خجالت و گلو درد دارم
11. We'd taste the thickly shivery delight of falling ice stars.
[ترجمه ترگمان]با لذت و خوشحالی ستارگان را مزه مزه می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از لذت ضخیم و درخشان ستاره های یخ فرو می ریزیم
12. I keep feeling shivery and I've got a bad cough.
[ترجمه ترگمان]احساس سرما می کنم و سرفه بدی دارم
[ترجمه گوگل]من احساس خجالت می کنم و سرفه بدی دارم
13. I feel dizzy ( feverish, shivery, sleepy, like vomiting, nauseous, itching, weak, irritated ).
[ترجمه ترگمان]احساس سرگیجه، تب، خواب، خواب، حالت تهوع، خارش، ضعف، ضعیف و عصبی
[ترجمه گوگل]احساس سرگیجه میکنم (تب، خفیف، خواب آلود، مانند استفراغ، تهوع، خارش، ضعف، تحریک شده)
14. I feel shivery, and I've got a pain my stomach.
[ترجمه ترگمان]احساس سرما می کنم و شکمم درد می کند
[ترجمه گوگل]من احساس خجالت و درد دارم