کلمه جو
صفحه اصلی

joylessness

انگلیسی به فارسی

خوشبختی


انگلیسی به انگلیسی

• lack of happiness, sadness, sorrowfulness, bleakness, cheerlessness

جملات نمونه

1. None, and humans fell into great joylessness thereafter, with only artificial joy remaining in entertainment or humor.
[ترجمه ترگمان]از آن پس، بشر از آن پس، با شادی مصنوعی که در تفریح یا تفریح باقی مانده بود، به joylessness بزرگ تبدیل شد
[ترجمه گوگل]هیچکدام، و پس از آن، انسان ها به راحتی بی نظیر می افتند، با تنها لذت مصنوعی که در سرگرمی یا طنز باقی می ماند

2. It is the vibration of joylessness that causes humans to experience boredom.
[ترجمه ترگمان]این لرزش of است که باعث می شود انسان ملالت را تجربه کند
[ترجمه گوگل]این ارتعاش شادی است که موجب خستگی انسان می شود

3. Joylessness is equated with non-truth.
[ترجمه ترگمان]Joylessness برابر با non است
[ترجمه گوگل]خوشحالی با غیر حقیقت معادل است

4. Why not simply intend to leave behind that which brings you joylessness and create a new life instead?
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]چرا به سادگی قصد ندارید پشت آن را ترک کنید، به طوری که شما را خوشحال می کند و زندگی جدیدی ایجاد می کند؟

5. As this plane was hit by electrical frequencies, it resulted in the vibration of joylessness .
[ترجمه ترگمان]وقتی این صفحه توسط فرکانس های الکتریکی مورد اصابت قرار گرفت، منجر به ارتعاش of شد
[ترجمه گوگل]همانطور که این هواپیما با فرکانس های الکتریکی روبرو شد، منجر به ارتعاش شادی شد

6. We do experience joy; and yet there are also long periods of depression and joylessness that also occurs for our species.
[ترجمه ترگمان]ما شادی را تجربه می کنیم؛ با این حال، دوره های طولانی افسردگی و افسردگی نیز وجود دارد که برای گونه های ما نیز اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]ما شادی را تجربه می کنیم؛ و در عین حال دوره های طولانی از افسردگی و شادی نیز وجود دارد که برای گونه های ما نیز رخ می دهد

7. The blending of electrical flow with magnetic open hearted movement prevailing in Hawaii up until such a time lead to the experience of joylessness on the part of the Hawaiians.
[ترجمه ترگمان]ترکیب جریان الکتریکی با حرکت قلب باز در هاوایی تا زمانی که چنین زمانی به تجربه of در بخشی از the منجر شود
[ترجمه گوگل]مخلوط کردن جریان الکتریکی با حرکت مغزی مغزی باز در هاوایی تا زمانیکه موجب تجربه بی روحیت در بخش هاوایی ها می شود

8. A desolate place has, by definition, no inhabitants. It is characterized by abandonment, joylessness and barrenness.
[ترجمه ترگمان]یک مکان متروک، با تعریف، نه سکنه آن با رها کردن، joylessness و barrenness مشخص می شود
[ترجمه گوگل]مکان تعطیل، به تعبیری، هیچ ساکن نیست با رها شدن، خوشحالی و بی نظمی مشخص می شود

9. Denying oneself sweets is like sending a message to the universe to send one boredom and joylessness .
[ترجمه ترگمان]با انکار کردن شیرینی خود، فرستادن پیامی به جهان برای فرستادن یک ملالت و joylessness به جهان است
[ترجمه گوگل]غلط کردن شیرینی های خود مانند ارسال یک پیام به جهان برای ارسال یک خستگی و شادی نیست

10. Sometimes initiates give all their good karma away, and their life ends up a drudge of joylessness; or worse yet filled with lack in which manifestation is very difficult.
[ترجمه ترگمان]بعضی اوقات همه کارمای خوب خود را کنار می گذارند و زندگی آن ها به صورت drudge از joylessness به پایان می رسد؛ یا بدتر از آن پر از فقدان آن است که جلوه آن بسیار دشوار است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات شروع می شود همه کارما خوب خود را دور می اندازد، و زندگی آنها به پایان می رسد خستگی شادی؛ یا بدتر از آن هنوز پر از فقدان است که در آن تظاهر بسیار دشوار است

پیشنهاد کاربران

بی خوشی


کلمات دیگر: