کلمه جو
صفحه اصلی

lighted

انگلیسی به فارسی

روشن، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، اذرخش زدن، مشتعل شدن


انگلیسی به انگلیسی

• lit; kindled; illuminated, made light; aflame

جملات نمونه

1. he lighted a matchstick
او یک کبریت آتش زد.

2. he lighted upon that lonely spot quite by accident
او کاملا به طور اتفاقی به آن جای خلوت رسید.

3. she lighted the lamps
او چراغ ها را روشن کرد.

4. they lighted the dynamite's fuse and took refuge behind a wall
آنها فتیله ی دینامیت را روشن کردند و پشت دیوار پناه گرفتند.

5. the fuse lighted at once
فتیله فورا آتش گرفت.

6. the blow he lighted knocked me out of the window
ضربه ای که وارد آورد،مرا از پنجره بیرون انداخت.

7. all our yesterdays have lighted fools the way to dusty death
(شکسپیر) دیروزهای ما راه سفها را به سوی مرگ خاکی روشن کرده اند . . .

8. the luminous smile that lighted her face
لبخند نورانی که چهره اش را روشن کرده بود

9. and all our yesterdays have lighted fools the way to dusty death
(شکسپیر) و تمام ایام گذشته ی ما راه مرگ خاکی را برای نابخردان منور کرده است.

10. i told him not to smoke, but he shrugged and lighted another cigarette
به او گفتم که سیگار نکشد ولی او شانه بالا انداخت و یک سیگار دیگر روشن کرد.

11. Her big eyes suddenly lighted up when she saw them.
[ترجمه ترگمان]ناگهان چشمان درشتش باز شد که آن ها را دید
[ترجمه گوگل]چشم های بزرگش وقتی که آنها را دید دید به طور ناگهانی روشن شد

12. Five candles lighted up the bedroom.
[ترجمه ترگمان]پنج شمع اتاق را روشن کردند
[ترجمه گوگل]پنج شمع روشن اتاق خواب

13. She lighted up an oil lamp when it was getting dark.
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا تاریک می شد چراغ نفتی را روشن می کرد
[ترجمه گوگل]وقتی تاریک شد، یک چراغ نفتی روشن کرد

14. They lighted the temple with many candles.
[ترجمه ترگمان]آن ها معبد را با چند شمع روشن کردند
[ترجمه گوگل]آنها با بسیاری از شمع ها معبد را روشن کردند

15. She lighted the guest to bed.
[ترجمه ترگمان]مهمان را روشن کرد
[ترجمه گوگل]او مهمان را به رختخواب کشید

پیشنهاد کاربران

روشن
درخشان


کلمات دیگر: