کلمه جو
صفحه اصلی

condescendingly


ازروی فروتنی یامهربانی ,لطفا

انگلیسی به فارسی

بافروتنی، خاضعانه، باخضوع، متواضعانه، بامهربانی، باملاطفت


فخرفروشانه، باتکبر، باافاده، بانخوت


منصفانه


انگلیسی به انگلیسی

• in a haughty manner, pridefully, in a patronizing manner

جملات نمونه

1. he looked at me condescendingly
او نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد.

2. "Yes, do you know them?" she asked condescendingly, turning halfway toward him.
[ترجمه ترگمان]بله، شما آن ها را می شناسید؟ او در نیمه راه به طرف او برگشت و با لحنی تضرع آمیز پرسید
[ترجمه گوگل]بله، آیا آنها را می شناسید؟ او سرسختانه پرسید، نیمه راه را به طرف او چرخاند

3. He looked at me very condescendingly and then let out a long sigh.
[ترجمه ترگمان]او خیلی با مهربانی به من نگاه کرد و بعد اه بلندی کشید
[ترجمه گوگل]او به من نزدیک به من نگاه کرد و سپس بلند شد

4. He treats his secretary condescendingly.
[ترجمه ترگمان]با منشی خود رفتار می کند
[ترجمه گوگل]او منصفانه با دبیر خود رفتار می کند

5. " You want to look out for them things ,'said the officer on the left, condescendingly.
[ترجمه ترگمان]افسر سمت چپ با لحن تفقد آمیزی گفت: شما می خواهید همه چیز را دنبال کنید
[ترجمه گوگل]افسردگی در سمت چپ، منصفانه گفت: 'شما می خواهید به دنبال چیزهایی برای آنها

6. "The practical work you did for us in Brazil was of great value," he went on condescendingly.
[ترجمه ترگمان]وی با فروتنی گفت: \" کار عملی که برای ما در برزیل انجام دادی ارزش بسیار زیادی داشت \"
[ترجمه گوگل]'کار عملی که برای ما در برزیل انجام دادید ارزش بسیار خوبی داشت'، او به ندرت رفت

7. And students with a primary interest in art who may have registered for courses in this condescendingly tolerated specialty found themselves confronting a perplexingly irrelevant literature.
[ترجمه ترگمان]دانشجویان با علاقه اولیه به هنر که ممکن است برای دوره های آموزشی نام نویسی کرده باشند، خود را در مواجهه با ادبیات بی ربط و بی ربط نشان دادند
[ترجمه گوگل]و دانش آموزانی که علاقه خاصی به هنر دارند و ممکن است برای این دوره ها در این تخصص ثبت نام کرده اند، خود را با ادبیات ناخوشایند بی اهمیت مواجه کرده اند

8. Norman is a research physicist who does not believe the Bible and refuses to read it. Whenever I mention Bible prophecy to him, he smiles condescendingly .
[ترجمه ترگمان]نورمن یک فیزیکدان تحقیقاتی است که کتاب مقدس را باور نمی کند و از خواندن آن امتناع می کند با لحن تفقد آمیزی لبخند می زند: هر وقت که من به پیشگویی انجیل به او اشاره می کنم
[ترجمه گوگل]نورمن یک فیزیکدان پژوهشی است که کتاب مقدس را باور نمی کند و از خواندن آن رد می کند هر گاه از پیشگویی کتاب مقدس به او اشاره کنم، او به ندرت لبخند می زند

9. When she wanted to talk about her work, he would change the subject, or at best listen condescendingly, as if she were a child telling of school excitements .
[ترجمه ترگمان]وقتی می خواست در مورد کارش حرف بزند، موضوع صحبت را عوض می کرد، یا بهتر گوش می داد، انگار که او بچه ای بود که از excitements مدرسه حکایت می کرد
[ترجمه گوگل]وقتی که او می خواست در مورد کارش صحبت کند، او موضوع را عوض می کرد یا در بهترین حالت می توانست با نادانی سخن بگوید، مثل اینکه او بچه ای بود که از هیجان های مدرسه سخن می گفت

10. The stories are not angry, accusatory, or even ideological. It’s worse: they are condescendingly elegiac.
[ترجمه ترگمان]این داستان ها از نظر اتهامی، اتهامی، یا حتی ایدئولوژیک نیستند این از این هم بدتر است: آن ها condescendingly را به کار می گیرند
[ترجمه گوگل]داستانها عصبانی، متهم، و حتی ایدئولوژیک نیستند بدتر از این ها آنها از نظر محض الگویی اند

پیشنهاد کاربران

به طرز حقارت آمیز

Showing or characterized by a patronizing or superior attitude toward others

Merriam Dictionary


کلمات دیگر: