کلمه جو
صفحه اصلی

debilitated

انگلیسی به فارسی

ناتوان، ناتوان کردن، ضعیف کردن، تضعیف کردن


انگلیسی به انگلیسی

• a person, country, or organization that is debilitated has been made weak; a formal word.

جملات نمونه

1. The troops were severely debilitated by hunger and disease.
[ترجمه ترگمان]سربازان براثر گرسنگی و بیماری بشدت ضعیف شده بودند
[ترجمه گوگل]سربازان به شدت از طریق گرسنگی و بیماری از بین رفته بودند

2. Stewart took over yesterday when Russell was debilitated by a stomach virus.
[ترجمه ترگمان]استوارت دیروز هنگامی که راسل در حال ضعیف شدن توسط یک ویروس معده بود، این کار را انجام داد
[ترجمه گوگل]استوارت دیروز زمانی که راسل توسط یک ویروس معده فرو ریخت، بیش از پیش برداشته شد

3. She has been debilitated by dysentery.
[ترجمه ترگمان]اسهال خونی او را گرفته بود
[ترجمه گوگل]او دچار دیسنتری شده است

4. The siege of pneumonia debilitated him completely.
[ترجمه ترگمان]محاصره سینه پهلو کاملا به او هجوم آورده بود
[ترجمه گوگل]محاصره پنومونی او را کاملا از بین برد

5. Progress has been debilitated by a refusal to share ideas.
[ترجمه ترگمان]ترقی با امتناع از تقسیم عقاید، ضعیف شده است
[ترجمه گوگل]پیشرفت توسط امتناع از به اشتراک گذاشتن ایده ها خسته شده است

6. Prolonged strike action debilitated the industry.
[ترجمه ترگمان]اقدام ضربتی Prolonged این صنعت را ضعیف کرد
[ترجمه گوگل]اقدامات اعتصاب طولانی مدت صنعت را نابود کرد

7. Occasionally a patient is so debilitated that he must be fed intravenously.
[ترجمه ترگمان]گاهی یک بیمار خیلی ضعیف شده است که باید به صورت داخل وریدی تغذیه شود
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات یک بیمار خیلی ضعیف است که باید به صورت داخل وریدی تغذیه شود

8. Emphysema and valvular heart disease have left him debilitated and physically dependent.
[ترجمه ترگمان]بیماری قلبی emphysema و valvular او را ضعیف و وابسته به فیزیکی رها کرده است
[ترجمه گوگل]Emphysema و بیماری قلبی دریچه او را از دست داده و از لحاظ جسمی وابسته است

9. Marian observed that Amelia was so severely debilitated that the least strain or exertion exhausted her.
[ترجمه ترگمان]ماریان متوجه شد که آملیا به شدت ضعیف شده است که کم ترین فشار و تلاش او را خسته کرده است
[ترجمه گوگل]ماریان مشاهده کرد که آملیا به شدت ناتوان شده است که حداقل فشار و یا اعمال او خسته او

10. Being too ill or debilitated to take any exercise.
[ترجمه ترگمان]چون بیش از حد بیمار و بیمار است که ورزش کند
[ترجمه گوگل]خیلی بد و یا ضعیف به انجام هر گونه ورزش

11. Chemotherapy exhausted and debilitated him.
[ترجمه ترگمان]Chemotherapy خسته و کوفته بود
[ترجمه گوگل]شیمی درمانی خسته و ناتوان او شده است

12. They became progressiely more debilitated and profuse watery and bloody liquid filled the lungs.
[ترجمه ترگمان]مایع پر از مایع و مایع پر از مایع و مایع پر شده از ریه اش را پر کرده بود
[ترجمه گوگل]آنها پیشرفته تر می شوند و مضرتر می شوند و مایع آبدار و خونریزی پر از ریه ها است

13. Her already debilitated constitution is being further weakened by overwork and smoking.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، قانون اساسی ضعیف او براثر کار زیاد و سیگار کشیدن ضعیف شده است
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر قانون اساسی ضعیف شده است که توسط بیش از حد کار و سیگار کشیدن تضعیف شده است

14. We could not be debilitated because of working for several years.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانستیم به خاطر چند سال کار کردن ضعیف شویم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم به دلیل کار چندین ساله از بین رفته باشیم

15. He was debilitated by excesses.
[ترجمه ترگمان] زیاده روی کرده بود
[ترجمه گوگل]او توسط فراموشی ویران شد

پیشنهاد کاربران

بیماران ضعیف شده

ضعیف، ناتوان، سست


کلمات دیگر: