مغازه گردی برای خرید
shopping
مغازه گردی برای خرید
انگلیسی به فارسی
(مغازه گردی برای)خرید
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: the activity of looking for and buying goods in a store.
- We often go shopping just for fun on the weekends.
[ترجمه حسام] ما اغلب فقط برای سرگرمی آخر هفته به خرید می رویم
[ترجمه ترگمان] ما اغلب برای سرگرمی آخر هفته به خرید می رویم[ترجمه گوگل] ما اغلب خرید را فقط برای سرگرمی در تعطیلات آخر هفته
- I do the food shopping, and my roommate cooks.
[ترجمه ترگمان] من برای خرید غذا، و cooks roommate، این کار را می کنم
[ترجمه گوگل] من خرید مواد غذایی را انجام می دهم، و هم اتاقی من آشپزی می کند
[ترجمه گوگل] من خرید مواد غذایی را انجام می دهم، و هم اتاقی من آشپزی می کند
- Have you done your holiday shopping yet?
[ترجمه Z-A] آیا خرید تعطیلات خود را تمام کرده اید
[ترجمه ترگمان] آیا هنوز تعطیلات خود را تمام کرده اید؟[ترجمه گوگل] آیا خرید تعطیلات خود را انجام داده اید؟
• act of visiting stores and buying merchandise
pertaining to shopping, pertaining to the act of buying merchandise at retail stores
shopping is the activity of going to shops to buy something.
your shopping consists of things that you have just bought from shops.
see also shop.
pertaining to shopping, pertaining to the act of buying merchandise at retail stores
shopping is the activity of going to shops to buy something.
your shopping consists of things that you have just bought from shops.
see also shop.
مترادف و متضاد
buying
Synonyms: browsing, e-commerce, electronic commerce, purchasing, spending
جملات نمونه
1. a shopping bag
پاکت بزرگ فروشگاه ها
2. a shopping binge
خرید بی بند و بار
3. a shopping center
بازار،مجتمع مغازه ها،مرکز خرید
4. i am shopping around for a used car
درصدد خرید یک اتومبیل دست دوم هستم.
5. i go shopping once a week
هفته ای یکبار به خرید می روم.
6. a bout of shopping
یک سلسله خرید از مغازه
7. i do my shopping at lincoln mall
من خریدهای خودم را در بازار لینکلن انجام می دهم.
8. she went on a shopping spree
هر چی در مغازه ها دید خرید.
9. during holidays i go on shopping expeditions
در روزهای تعطیل برای خرید این طرف و آن طرف می روم.
10. He is the architect who planned the new shopping centre.
[ترجمه ترگمان]او معمار است که مرکز خرید جدید را برنامه ریزی کرده است
[ترجمه گوگل]او معمار است که مرکز خرید جدید را برنامه ریزی کرده است
[ترجمه گوگل]او معمار است که مرکز خرید جدید را برنامه ریزی کرده است
11. The new shopping centre was constructed at a cost of 1 million.
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید جدید با هزینه ای برابر با ۱ میلیون دلار ساخته شد
[ترجمه گوگل]مرکز خرید جدید با هزینه 1 میلیون ساخته شد
[ترجمه گوگل]مرکز خرید جدید با هزینه 1 میلیون ساخته شد
12. I enjoy shopping for clothes and shoes.
[ترجمه ناصری] من از خریدن لباس و کفش لذت می برم
[ترجمه ترگمان]از خرید لباس و کفش لذت می برم[ترجمه گوگل]من از خرید لباس و کفش لذت می برم
13. All the shopping had spilled out of my bag.
[ترجمه ناصری] تمام خریدها از کیف من بیرون ریخته بود
[ترجمه ترگمان]تمام خرید از کیف من بیرون ریخته بود[ترجمه گوگل]تمام خرید از کیسه من ریخت
14. Shopping in the January sales can be maddening.
[ترجمه ناصری] خرید در فروش ماه ژانویه می تواند دیوانه کننده باشد
[ترجمه ترگمان]خرید در فروش ژانویه می تواند دیوانه کننده باشد[ترجمه گوگل]خرید در ماه ژانویه فروش می تواند دیوانه کننده باشد
15. A terrorist bomb ripped through the town's packed shopping centre.
[ترجمه ترگمان]یک بمب تروریستی در مرکز خرید شلوغ شهر منفجر شد
[ترجمه گوگل]یک بمب تروریستی از طریق مرکز خرید بسته بندی شهر پاره شد
[ترجمه گوگل]یک بمب تروریستی از طریق مرکز خرید بسته بندی شهر پاره شد
16. Housewives are busy doing Spring Festival shopping.
[ترجمه ترگمان]زنان خانه دار مشغول خرید بهاره هستند
[ترجمه گوگل]زنان خانه دار مشغول انجام خرید جشنواره بهار هستند
[ترجمه گوگل]زنان خانه دار مشغول انجام خرید جشنواره بهار هستند
17. We are going to build a shopping mall in this area.
[ترجمه ترگمان]ما قصد داریم یک مرکز خرید در این منطقه بسازیم
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم یک مرکز خرید در این منطقه بسازیم
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم یک مرکز خرید در این منطقه بسازیم
18. The new shopping center is close to the railway station.
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید جدید به ایستگاه راه آهن نزدیک است
[ترجمه گوگل]مرکز خرید جدید نزدیک به ایستگاه راه آهن است
[ترجمه گوگل]مرکز خرید جدید نزدیک به ایستگاه راه آهن است
19. Would you get some coffee when you go shopping?
[ترجمه ترگمان]وقتی میری خرید قهوه می خوری؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید قهوه زمانی که شما به خرید بروید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید قهوه زمانی که شما به خرید بروید؟
پیشنهاد کاربران
to go to the stores and by something
خرید کردن
خرید کردن
خرید کردن
خرید
فروشگاه
I do my shopping on Saturday
خریدن
مغازه
سبد خرید
کلمات دیگر: