فقدان ارتباط منطقى، بى ارتباطى، بیریطى، نادرستى، گسیختگى
inconsequence
فقدان ارتباط منطقى، بى ارتباطى، بیریطى، نادرستى، گسیختگى
انگلیسی به فارسی
در نتیجه
انگلیسی به انگلیسی
• lack of consistency; lack of logical continuity; lack of relevancy
therefore, as a result
therefore, as a result
جملات نمونه
1. Over the years, because of the inconsequence of scientific methods, many kinds of pests produced resistance in many areas generally.
[ترجمه ترگمان]در طول سال ها، به دلیل عدم وجود روش های علمی، بسیاری از انواع آفات در بسیاری از مناطق مقاومت ایجاد کرده اند
[ترجمه گوگل]در طول سالها، به علت عدم استفاده از روش های علمی، بسیاری از انواع آفات به طور کلی در بسیاری از مناطق مقاومت ایجاد کردند
[ترجمه گوگل]در طول سالها، به علت عدم استفاده از روش های علمی، بسیاری از انواع آفات به طور کلی در بسیاری از مناطق مقاومت ایجاد کردند
2. There must be an inconsequence system behind any social conflict, so as to resolve these problems we have to make interest equity to the system.
[ترجمه ترگمان]باید یک سیستم inconsequence در پشت هر تعارض اجتماعی وجود داشته باشد، به طوری که برای حل این مشکلات باید منافع بهره را به سیستم تبدیل کنیم
[ترجمه گوگل]یک سیستم ناخواسته در پشت هر گونه اختلاف اجتماعی وجود دارد، به طوری که برای حل این مشکلات ما باید حقوق صاحبان سهام را به سیستم اختصاص دهیم
[ترجمه گوگل]یک سیستم ناخواسته در پشت هر گونه اختلاف اجتماعی وجود دارد، به طوری که برای حل این مشکلات ما باید حقوق صاحبان سهام را به سیستم اختصاص دهیم
3. The mingling of inconsequence belongs to us all.
[ترجمه ترگمان]مخلوط شدن به غیر طبیعی به همه ما تعلق دارد
[ترجمه گوگل]مخلوط شدن ناشی از همه ماست
[ترجمه گوگل]مخلوط شدن ناشی از همه ماست
4. An inconsequence cognition has generally existed in college physics teaching material that separates electric field from magnetic field, which has derived some discrepancy.
[ترجمه ترگمان]یک شناخت inconsequence به طور کلی در فیزیک دانشگاهی وجود دارد که میدان الکتریکی را از میدان مغناطیسی جدا می کند، که برخی از آن ها را از بین می برد
[ترجمه گوگل]شناخت ناخودآگاه معمولا در مواد آموزشی فیزیک کالج وجود دارد که میدان الکتریکی را از میدان مغناطیسی جدا می کند، که برخی از اختلافات را به وجود آورده است
[ترجمه گوگل]شناخت ناخودآگاه معمولا در مواد آموزشی فیزیک کالج وجود دارد که میدان الکتریکی را از میدان مغناطیسی جدا می کند، که برخی از اختلافات را به وجود آورده است
5. At the same time, inconsequence of the insufficient export growth and consumption demand and government investment lacking persistence, Chinese economy will be at a standstill.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، عدم تمایل به رشد ناکافی صادرات و تقاضای مصرف و سرمایه گذاری دولتی که تداوم ندارند، اقتصاد چین متوقف خواهد شد
[ترجمه گوگل]در عین حال، ناشی از رشد صادرات ناکافی و تقاضای مصرف و سرمایه گذاری دولتی با کمبود اعتماد به نفس، اقتصاد چین متوقف خواهد شد
[ترجمه گوگل]در عین حال، ناشی از رشد صادرات ناکافی و تقاضای مصرف و سرمایه گذاری دولتی با کمبود اعتماد به نفس، اقتصاد چین متوقف خواهد شد
6. When 2 I resolved to write books inconsequence of no achievements in science and philosophy.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ۲ بر آن شدم که کتاب هایی درباره عدم موفقیت در علم و فلسفه بنویسم
[ترجمه گوگل]وقتی 2 من تصمیم گرفتم کتاب های ناخوشایندی را بدون هیچ پیشرفت در علم و فلسفه بنویسم
[ترجمه گوگل]وقتی 2 من تصمیم گرفتم کتاب های ناخوشایندی را بدون هیچ پیشرفت در علم و فلسفه بنویسم
7. The property rights and managerial authority are not divided. The structure of Governing Board system is inconsequence etc.
[ترجمه ترگمان]حقوق مالکیت و قدرت مدیریتی تقسیم نمی شوند ساختار سیستم حکومتی وابسته به آن است
[ترجمه گوگل]حقوق مالکیت و قدرت مدیریتی تقسیم نشده است ساختار سیستم هیئت مدیره ناشی و غیره
[ترجمه گوگل]حقوق مالکیت و قدرت مدیریتی تقسیم نشده است ساختار سیستم هیئت مدیره ناشی و غیره
8. I was with people who had shed all the inconsequence of earlier life.
[ترجمه ترگمان]من با مردمی بودم که همه the زندگی قبلی را ریخته بودند
[ترجمه گوگل]من با افرادی بودم که تمام موارد ناشی از زندگی قبلی را نابود کرده بودند
[ترجمه گوگل]من با افرادی بودم که تمام موارد ناشی از زندگی قبلی را نابود کرده بودند
9. Knowing full well that men could abolish poverty, you are nevertheless aware of its eternity and you feel a bitter anxiety in which man appears in all his petty inconsequence.
[ترجمه ترگمان]با آگاهی کامل از اینکه مردان می توانند فقر را از بین ببرند، با این حال از ابدیت خود آگاه هستید و اضطراب تلخی را در آن احساس می کنید که در آن انسان در همه inconsequence ناچیز خود ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]با دانستن کامل اینکه مردان می توانند فقر را از بین ببرند، هنوز از عمر خود آگاهی دارید و احساس اضطراب تلخی خواهید کرد که در آن همه انسان ها در تمام موارد ناگوار خود ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]با دانستن کامل اینکه مردان می توانند فقر را از بین ببرند، هنوز از عمر خود آگاهی دارید و احساس اضطراب تلخی خواهید کرد که در آن همه انسان ها در تمام موارد ناگوار خود ظاهر می شوند
10. At present, the main problem of functions and development potential of the modern logistics of our country is the faultiness of modern logistics system and inconsequence of the operation of logistics.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، مساله اصلی توابع و پتانسیل توسعه لجستیک مدرن کشور ما the سیستم لجستیک مدرن و عدم وابستگی به عملیات لجستیک می باشد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، مشکل اصلی توابع و پتانسیل توسعه تدارکات مدرن کشور ما، نقصی از سیستم تدارکات مدرن و ناشی از عملیات تدارکات است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، مشکل اصلی توابع و پتانسیل توسعه تدارکات مدرن کشور ما، نقصی از سیستم تدارکات مدرن و ناشی از عملیات تدارکات است
11. Therefore, during the procedure of criticism, they pointed out the inconsequence of traditional bourgeois democracy.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، در طول روند انتقادها، آن ها به عدم وجود دموکراسی بورژوا اشاره کردند
[ترجمه گوگل]بنابراین، در طی روند نقد، آنها ناقص دموکراسی سنتی بورژوایی بودند
[ترجمه گوگل]بنابراین، در طی روند نقد، آنها ناقص دموکراسی سنتی بورژوایی بودند
12. I tell how there may be a better wildness of logic than of inconsequence.
[ترجمه ترگمان]به خودم می گویم که ممکن است منطقی از منطقی بودن منطقی باشد تا این که این موضوع غیر طبیعی باشد
[ترجمه گوگل]من می گویم که ممکن است منطق بهتر از عدم نتیجه باشد
[ترجمه گوگل]من می گویم که ممکن است منطق بهتر از عدم نتیجه باشد
13. He tried lecturing in California again with great success in the style of zany inconsequence.
[ترجمه ترگمان]او یک بار دیگر با موفقیت بزرگی در کالیفرنیا سخنرانی کرد و آن را به صورت zany و inconsequence درآورد
[ترجمه گوگل]او در کالیفرنیا دوباره با موفقیت فوق العاده ای روبرو شد
[ترجمه گوگل]او در کالیفرنیا دوباره با موفقیت فوق العاده ای روبرو شد
14. Secondly, I detailedly describe the problems that exist in curriculum provision of Higher Vocational Education and search out the roots which bring on its inconsequence .
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، من مشکلات موجود در برنامه آموزشی آموزش عالی حرفه ای و جستجو ریشه های آن را توصیف می کنم
[ترجمه گوگل]در مرحله دوم، من دقیقا مشکلاتی را که در برنامه درسی آموزش عالی حرفه ای وجود دارد را توضیح می دهم و ریشه های آن را بی نتیجه می گذارم
[ترجمه گوگل]در مرحله دوم، من دقیقا مشکلاتی را که در برنامه درسی آموزش عالی حرفه ای وجود دارد را توضیح می دهم و ریشه های آن را بی نتیجه می گذارم
15. In consequence he lost his place.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه جای خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]در نتیجه او محل خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]در نتیجه او محل خود را از دست داد
16. In consequence of your bad work I am forced to dismiss you.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه کار بد تو مجبور شدم تو را اخراج کنم
[ترجمه گوگل]در نتیجه کار بد شما مجبور هستم شما را رد کنم
[ترجمه گوگل]در نتیجه کار بد شما مجبور هستم شما را رد کنم
17. She was found guilty, and lost her job in consequence .
[ترجمه ترگمان]او گناهکار شناخته شد و شغلش را در نتیجه از دست داد
[ترجمه گوگل]او مجرم شناخته شد و در نتیجه کار خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]او مجرم شناخته شد و در نتیجه کار خود را از دست داد
18. His death was totally unexpected and, in consequence, no plans had been made for his replacement.
[ترجمه ترگمان]مرگ او کاملا غیر منتظره بود و در نتیجه هیچ برنامه ای برای جایگزین او ساخته نشده بود
[ترجمه گوگل]مرگ او کاملا غیر منتظره بود و در نتیجه هیچ برنامه ای برای جایگزینی وی ایجاد نشده بود
[ترجمه گوگل]مرگ او کاملا غیر منتظره بود و در نتیجه هیچ برنامه ای برای جایگزینی وی ایجاد نشده بود
19. She was over the age limit and, in consequence, her application was rejected.
[ترجمه ترگمان]او در حد سنی بود و در نتیجه درخواست او رد شد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد سن بود و در نتیجه درخواست او رد شد
[ترجمه گوگل]او بیش از حد سن بود و در نتیجه درخواست او رد شد
20. The child was born deformed in consequence of an injury to its mother.
[ترجمه ترگمان]کودک در نتیجه آسیب به مادرش از شکل افتاده بود
[ترجمه گوگل]در نتیجه یک آسیب به مادرش دچار تغییر شکل شده است
[ترجمه گوگل]در نتیجه یک آسیب به مادرش دچار تغییر شکل شده است
21. In consequence of the agreement, Mr. Mahmoud gave up possession to the landlord.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه موافقت آقای محمود به صاحب مسافرخانه رسید
[ترجمه گوگل]در نتیجه توافق، آقای محمود مالکیت را به مالک اجاره داد
[ترجمه گوگل]در نتیجه توافق، آقای محمود مالکیت را به مالک اجاره داد
22. In consequence we have developed restrictive practices and engineering, at best, are only partially aware of the business objectives.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ما اعمال محدود کننده و مهندسی را در بهترین حالت توسعه دادیم، تنها تا حدی از اهداف تجاری آگاه هستیم
[ترجمه گوگل]در نتیجه ما شیوه های محدود کننده ای را ایجاد کرده ایم و در حقیقت، مهندسی تنها در بخش هایی از اهداف کسب و کار آگاهی دارند
[ترجمه گوگل]در نتیجه ما شیوه های محدود کننده ای را ایجاد کرده ایم و در حقیقت، مهندسی تنها در بخش هایی از اهداف کسب و کار آگاهی دارند
23. In consequence we must insist that staff moving about the building on their own should not use the lifts.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ما باید اصرار کنیم که پرسنل در حال حرکت در اطراف ساختمان نباید از آسانسور استفاده کنند
[ترجمه گوگل]در نتیجه ما باید اصرار داشته باشیم که کارکنان در مورد ساختمان به تنهایی نباید از بالابر استفاده کنند
[ترجمه گوگل]در نتیجه ما باید اصرار داشته باشیم که کارکنان در مورد ساختمان به تنهایی نباید از بالابر استفاده کنند
24. In consequence, these objectives have been relegated, in many cases, to the hidden curriculum and pastoral concerns.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، این اهداف در بسیاری از موارد به برنامه درسی مخفی و نگرانی های شبانی تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]در نتیجه، این اهداف در بسیاری از موارد به برنامه درسی پنهان و نگرانی های خویشاوندی رسیده است
[ترجمه گوگل]در نتیجه، این اهداف در بسیاری از موارد به برنامه درسی پنهان و نگرانی های خویشاوندی رسیده است
25. In consequence, simple statistical techniques are used to characterize the grain size distribution data.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، از تکنیک های آماری ساده برای مشخص کردن داده های توزیع اندازه دانه استفاده می شود
[ترجمه گوگل]در نتیجه، تکنیک های آماری ساده برای توصیف داده های توزیع اندازه دانه استفاده می شود
[ترجمه گوگل]در نتیجه، تکنیک های آماری ساده برای توصیف داده های توزیع اندازه دانه استفاده می شود
26. In consequence he was a man in battle with his own conscience.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، او مردی بود که با وجدان خود مبارزه می کرد
[ترجمه گوگل]در نتیجه او یک مرد در جنگ با وجدان خود بود
[ترجمه گوگل]در نتیجه او یک مرد در جنگ با وجدان خود بود
27. The reciprocity is asymmetrical and in consequence it has a proclivity for extending outwards into a network.
[ترجمه ترگمان]عمل متقابل نامتقارن است و در نتیجه یک proclivity برای گسترش به سمت بیرون در یک شبکه دارد
[ترجمه گوگل]این تقسیم بندی نامتقارن است و در نتیجه آن را برای گسترش به بیرون به شبکه متمرکز می کند
[ترجمه گوگل]این تقسیم بندی نامتقارن است و در نتیجه آن را برای گسترش به بیرون به شبکه متمرکز می کند
28. In consequence they hoped for fellowship with others in the cause with particular ardour.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه امیدوار بودند که دیگران با شور و شوق خاصی با دیگران هم کاری کنند
[ترجمه گوگل]در نتیجه آنها امیدوار بودند که با برخی دیگر از علایق با دیگران ارتباط برقرار کنند
[ترجمه گوگل]در نتیجه آنها امیدوار بودند که با برخی دیگر از علایق با دیگران ارتباط برقرار کنند
29. In consequence, the message contained within a going concern qualification may merely confuse users of financial statements.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، پیام موجود در یک صلاحیت لازم ممکن است صرفا کاربران اظهارنامه های مالی را گیج کند
[ترجمه گوگل]در نتیجه، پیامی که درون یک معیار شغلی به دست می آید ممکن است فقط کاربران حساب های مالی را اشتباه بگیرد
[ترجمه گوگل]در نتیجه، پیامی که درون یک معیار شغلی به دست می آید ممکن است فقط کاربران حساب های مالی را اشتباه بگیرد
پیشنهاد کاربران
🌟بنابر این، از این رو، برای آن، بدلیل آن، یعنی، در نتیجه، لذا، برای آن منظور، بدلیل آن، سپس، به همین منظور، به همین دلیل، پس، برای همین، بدین منظور، با عنایت به موارد فوق، بدین خاطر، به همین جهت، و به تبع آن، بر این اساس، به این ترتیب.
irrelevant
پایبند نبودن
کلمات دیگر: