کلمه جو
صفحه اصلی

pithy


معنی : موثر، مغزی، مختصر و مفید، پر مغز، شبیه مغز
معانی دیگر : (مجازی) پر مغز، پر معنی، ژرف، اندیشمندانه، موجز، (ساقه ی گیاه) مغز دار

انگلیسی به فارسی

شبیه مغز، پرمغز، مختصر و مفید، موثر


متکی، مختصر و مفید، پر مغز، مغزی، شبیه مغز، موثر


انگلیسی به انگلیسی

• succinct, concise, terse; brief and meaningful
a comment or piece of writing that is pithy is short, direct, and memorable.

مترادف و متضاد

brief, to the point


موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

مغزی (صفت)
nuclear, mental, cerebral, medullary, pulpy, marrowy, pithy, medullar

مختصر و مفید (صفت)
precise, terse, compendious, pithy

پر مغز (صفت)
marrowy, pithy

شبیه مغز (صفت)
pithy

Synonyms: cogent, compact, concise, crisp, curt, down to brass tacks, effective, epigrammatic, expressive, honed, laconic, meaningful, meaty, pointed, short, short-and-sweet, significant, succinct, terse, trenchant


Antonyms: long-winded, verbose, wordy


جملات نمونه

1. the professor's pithy remarks
اظهارات پر مغز استاد

2. His pithy advice to young painters was, "Above all, keep your colours fresh. "
[ترجمه ترگمان]اندرز pithy به نقاشان جوان، \" بالاتر از همه، رنگ های شما را تازه نگاه می دارد \"
[ترجمه گوگل]توصیه های متداول او به نقاشان جوان این بود: �بیشتر از همه، رنگ هایتان را تازه نگه دارید '

3. Press releases must be short and pithy.
[ترجمه ترگمان]انتشار مطبوعات باید کوتاه و کوتاه باشد
[ترجمه گوگل]مطبوعات باید کوتاه و متناسب باشند

4. Such pithy pronouncements on what a discipline is about can be only of heuristic guidance.
[ترجمه ترگمان]چنین اظهاراتی در مورد آنچه که یک نظم در مورد آن است تنها می تواند از راهنمایی های اکتشافی باشد
[ترجمه گوگل]چنین ادعاهای محکمی درباره چیزی که در مورد رشته ای می تواند باشد، تنها هدایت اکتشافی است

5. It was brief, pithy and, like everything Lewis wrote in prose, hugely readable.
[ترجمه ترگمان]کوتاه، کوتاه و کوتاه بود و مانند همه چیز لویس در نثر می نوشت و بسیار قابل خواندن بود
[ترجمه گوگل]این مختصر و مختصر بود و مانند همه چیزهایی که لوئیس در داستان کوتاه نوشته بود بسیار قابل خواندن بود

6. Though not a natural speaker his pithy style, backed by his fame and renunciation, strengthened the Student Volunteer Missionary movement.
[ترجمه ترگمان]هر چند نه یک سخنگوی طبیعی و موثر او، که با شهرت و انصراف از شهرت و انصراف خود پشتیبانی می کرد، جنبش مبلغان مذهبی داوطلب را تقویت کرد
[ترجمه گوگل]اگرچه یک سخنران طبیعی نیست، سبک شایسته او، با حمایت از شهرت و انکار او، جنبش داوطلب دانشجویان را تقویت کرد

7. Press releases must be pithy, and full of substance and strong, clear comment.
[ترجمه ترگمان]انتشار مطبوعات باید مفید و پر از مطالب و نظرات محکم و شفاف باشد
[ترجمه گوگل]اطلاعیه های مطبوعاتی باید متضاد باشند و کامل باشند و دیدگاه قوی و قوی داشته باشند

8. The static subjects of Wang Qingsong s pithy tales often convey a sinister quiet, as if the footage is being held at pause, like a detectives eye moving presciently through a possible crime scene.
[ترجمه ترگمان]موضوعات ایستا از داستان سرایی وانگ s اغلب یک سکوت شوم را منتقل می کنند، انگار که فیلم در سکوت نگه داشته می شود، درست مانند یک کارآگاه که از طریق یک صحنه جرم ممکن به حرکت در می آید
[ترجمه گوگل]موضوعات ایستا از داستان های وانگ چینگسانگ اغلب آرام شنیده می شوند، به طوری که فیلم ها در حالت مکث قرار می گیرند، مثل یک چشم انداز کارآگاه، از طریق یک صحنه جرم ممکن است

9. These boxes will contain pithy and practical tips for developers and managers using SCM tools.
[ترجمه ترگمان]این جعبه ها حاوی نکات مفید و مفید برای توسعه دهندگان و مدیران با استفاده از ابزارهای SCM هستند
[ترجمه گوگل]این جعبه ها حاوی نکات مفیدی و عملی برای توسعه دهندگان و مدیران با استفاده از ابزار SCM خواهند بود

10. It is short and pithy, catchy, thousands of years, a household name.
[ترجمه ترگمان]کوتاه و کوتاه و کوتاه است، جذاب، جذاب، هزاران سال، یک اسم خانگی
[ترجمه گوگل]هزاران سال است که یک نام خانوادگی کوتاه و متکبر و جذاب است

11. " (Justice Oliver Wendell Holmes was more pithy when he described a word as "the skin of a living thought.
[ترجمه ترگمان]\"(قاضی اولیور وندل هولمز وقتی یک کلمه را به عنوان\" پوست یک فکر زنده \" توصیف کرد از pithy بیشتری برخوردار بود
[ترجمه گوگل]'(عدالت اولیور وندل هولمز هنگامی که او یک کلمه را به عنوان' پوست یک اندیشه زندگی 'توصیف کرد، بیشتر متکی بود

12. His pithy comments knocked the bottom out of my argument.
[ترجمه ترگمان]اظهارنظرهای pithy پایین را از جر و بحث من در می آورد
[ترجمه گوگل]نظر متفکرانه خود را به پایین از بحث من پایین آمد

13. This article introduces a pithy formula, a simple method of operation by using integration by parts.
[ترجمه ترگمان]این مقاله فرمول pithy را معرفی می کند که یک روش ساده عملیاتی با استفاده از انتگرال گیری از قطعات است
[ترجمه گوگل]این مقاله یک فرمول ذاتی، یک روش ساده از عمل با استفاده از ادغام توسط قطعات معرفی شده است

14. A compact style is brief and pithy.
[ترجمه ترگمان]سبک compact کوتاه و پرمعنی است
[ترجمه گوگل]یک سبک جمع و جور مختصر و متمایز است

15. Their discourse, witty, pithy, original, had such charms for me.
[ترجمه ترگمان]گفت وگوی آن ها، طنز، بدیع و بدیع آن ها برای من جذابیت خاصی داشت
[ترجمه گوگل]گفتمان آنها، شوخطلبانه، متکبر، اصلی، چنین فریبنده ای برای من داشت

the professor's pithy remarks

اظهارات پر مغز استاد


پیشنهاد کاربران

گزیده و مختصر

مختصر

مختصر و پر معنا

مختصر و موجز، روشن و پر مغز ، فصیح و بلیغ، کوتاه و پرمعنا
pithy is language or words that are brief, but meaningful and forceful. An example of something that might be described as pithy is short, meaningful comments.
A pithy phrase or statement is brief but full of substance and meaning. Proverbs and sayings are pithy; newspaper columnists give pithy advice.


کلمات دیگر: