کلمه جو
صفحه اصلی

brutish


معنی : پست، درشت، حیوانی، خشن، بی شعور، ددمنش
معانی دیگر : وحشی، جانور مانند، سبع، نفهم، نابخرد

انگلیسی به فارسی

حیوانی، پست، بی‌شعور، درشت، خشن، ددمنش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: brutishly (adv.), brutishness (n.)
• : تعریف: being unfeeling, brutal, very stupid, or the like; savage.
مشابه: barbaric, beastly, bestial, truculent

• cruel; crude, sensual, bestial, wild; instinctive, unthinking
if you describe human conditions or actions as brutish, you mean that they seem like an animal's; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

درشت (صفت)
rough, abrupt, harsh, coarse, large, gross, hulking, sturdy, brutish, gruff, coarse-grained, crass

حیوانی (صفت)
animal, bestial, organic, brutish, zoological

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

بی شعور (صفت)
brutish, fatuous, witless, insensible, loutish

ددمنش (صفت)
brutish

جملات نمونه

1. "man's life is nasty, brutish and short"
((عمر بشر ناخوشایند،حیوانی و کوتاه است)).

2. The man was brutish and coarse.
[ترجمه ترگمان]این مرد، بی شعور و خشن بود
[ترجمه گوگل]این مرد خشن و خشن بود

3. Life for our early ancestors was nasty, brutish and short, according to the evidence.
[ترجمه ترگمان]به گفته این مدرک، زندگی برای اجداد اولیه ما زشت، حیوانی و کوتاه بود
[ترجمه گوگل]طبق شواهد، زندگی برای اجداد اولیه ما، تند و زننده، خشن و کوتاه بود

4. It was nasty, brutish and to be frank frightening as they tried to make sure they won the vote over Maastricht.
[ترجمه ترگمان]این حیوان کثیف، حیوانی و خشن بود و وقتی سعی می کردند مطمئن شوند که رای خود را در ماستریخت به دست آوردند، از آن وحشت داشتند
[ترجمه گوگل]آن ها تند و خشن و بی رحمانه بودند و تلاش کردند تا اطمینان حاصل کنند که رای دادن بیش از ماستریخت

5. The leering triumph on her captor's brutish features changed to a rigid mask of surprise.
[ترجمه ترگمان]این پیروزی موذیانه بر چهره درنده اسیر کننده او به یک ماسک سخت و سخت تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]پیروزی عجیب و غریب بر روی ویژگی های خائنانه او، به یک ماسک سفت و سخت از تعجب تبدیل شد

6. His brutish, stupid face was blotchy with fear now and his eyes were bolting from his head.
[ترجمه ترگمان]اکنون صورت ابله و ابله او از فرط ترس پوشیده شده بود و چشمانش از حدقه بیرون زده بود
[ترجمه گوگل]چهره بی رحمانه و احمقانه او اکنون با ترس و لرز بود و چشمانش از سرش چسبیده بود

7. In spite of his brutish insensitivity, Zampano nevertheless cares for her a little.
[ترجمه ترگمان]با وجود این توهین his که به او داده بود، با وجود این، اندکی به او اهمیت می داد
[ترجمه گوگل]زامپانو به رغم بی حساسیت خشن خود، کمی از او مراقبت می کند

8. Their friendship stands the test when Ruth's brutish estranged husband tries to kidnap her baby.
[ترجمه ترگمان]دوستی آن ها، آزمایش زمانی است که شوهرش بی شعور و بی شعور روت سعی می کند بچه اش را بدزدد
[ترجمه گوگل]دوستی آنها این آزمون را تست می کند که همسر بی رحمانه روت تلاش می کند تا کودک خود را ربود

9. Hobbes This shit is nasty, brutish and short.
[ترجمه ترگمان]Hobbes This کثیف و پست و کوتاه است
[ترجمه گوگل]هابز این گوزن تند و زننده، خشن و کوتاه است

10. Every man is brutish by his knowledge; every founder is confounded by the graven image: for his molten image is falsehood, and there is no breath in them.
[ترجمه ترگمان]هر انسانی با دانش خود خشن است؛ هر موسس با تصویر منقوش درهم می آمیزد: برای تصویر مذاب او دروغ است، و هیچ نفسی در آن ها نیست
[ترجمه گوگل]هر انسان با دانش خود بی رحم است هر بنیانگذار از طریق تصویر گرانقیمت، برای تصویر ریخته شده خود دروغ است و هیچ نفس در آنها وجود ندارد

11. A person who behaves in a bestial or brutish manner.
[ترجمه ترگمان]کسی که به روش حیوانی یا حیوانی رفتار می کند
[ترجمه گوگل]فردی که به شیوه ای بیرحمانه یا خشن رفتار می کند

12. Understand, ye brutish among the people: and ye fools, when will ye be wise?
[ترجمه ترگمان]درک کنید، شما در میان مردم بی شعوری هستید؛ و شما احمق ها، چه وقت عاقل خواهید شد؟
[ترجمه گوگل]درک کنید که شما در میان مردم و شما احمق هستید، زمانی که شما عاقل هستید؟

13. BENEATH the Japanese archipelago lies a mythical catfish, brutish and capricious.
[ترجمه ترگمان]کشورهای BENEATH ژاپنی یک گربه ماهی افسان های، بی شعور و دمدمی قرار دارند
[ترجمه گوگل]BENEATH مجمع الجزایر ژاپن گربه افسانه ای است، خشونت آمیز و فریبنده

14. The Mesabi Iron Range, a brutish stretch of maroon hillocks ( John McCormick ) See Synonyms at brute.
[ترجمه ترگمان]محدوده آهنین Mesabi، a brutish of (John McCormick)، Synonyms را در حیوان نشان می دهد
[ترجمه گوگل]محدوده آهن Iron Mesab، یک دره کثیف از کمانداران مارون (جان McCormick) نگاه کنید به مترادف در شور

15. Surely I am more brutish than any man, and have not the understanding of a man.
[ترجمه ترگمان]مسلما من more از هر مرد هستم و درک یک مرد را هم ندارم
[ترجمه گوگل]مطمئنا من از هر مردی خشن تر هستم و فهمیدن یک مرد را ندارم

"man's life is nasty, brutish and short".

«عمر بشر ناخوشایند، حیوانی و کوتاه است».


پیشنهاد کاربران

درنده خو


کلمات دیگر: