کلمه جو
صفحه اصلی

poignantly


بطور تیزیا زننده، بطور نیشداریا جگر سوز، سخت

انگلیسی به فارسی

سوزاننده


انگلیسی به انگلیسی

• pungently, with sharp-wittedness, keenly; sharply, pointedly, incisively

جملات نمونه

1. Naomi's mothering experiences are poignantly described in her fiction.
[ترجمه ترگمان]mothering Naomi Naomi در داستان او توصیف شده است
[ترجمه گوگل]تجربیات مادرانه نائومی به وضوح در داستان او توضیح داده شده است

2. His piano had a single red rose poignantly lying across the keyboard.
[ترجمه ترگمان]piano بر روی صفحه کلید یک rose سرخ دار دیده می شد
[ترجمه گوگل]پیانو او تنها یک گل قرمز داشت که از طریق صفحه کلید دروغ می گفت

3. To die is poignantly bitter, but the idea of having to die without having lived is unbearable. Erich Fromm
[ترجمه ترگمان]مردن خیلی تلخ است، اما این فکر که باید بدون زندگی کردن بمیرد، غیرقابل تحمل است اریک فروم
[ترجمه گوگل]مرگ به طرز وحشیانه تلخ است، اما ایده داشتن داشتن بدون زنده نگه داشتن، غیرقابل تحمل است اریم فروم

4. Jewish life is poignantly described in Wiesel's journal, "The Jews of Silence".
[ترجمه ترگمان]زندگی یهودیان در ژورنال Wiesel، \"یهودیان سکوت\" توصیف شده است
[ترجمه گوگل]زندگی یهودیان در مجله ویلیز، �یهودیان سکوت� به وضوح توضیح داده شده است

5. The parting between the two great composers was poignantly prescient.
[ترجمه ترگمان]جدایی بین دو موسیقی دان بزرگ به طور تلخ تلخ و تلخ بود
[ترجمه گوگل]تقسیم بین دو آهنگساز بزرگ به شدت پیشگویی شد

6. This last observation seems so heartfelt, so poignantly rendered, that one can only advise Mr de Botton himself to cease his solitary endeavours and take the plunge into the pleasures of office life.
[ترجمه ترگمان]این مشاهده آخر بسیار صمیمانه به نظر می رسد، بنابراین poignantly نشان داد که تنها کسی می تواند به آقای دو باتن توصیه کند که از تلاش های انفرادی خود دست بردارد و در لذت زندگی اداری غوطه ور شود
[ترجمه گوگل]این مشاهدات گذشته به نظر می رسد بسیار دلنشین و بسیار پررنگ است، که تنها می تواند آقای د بوتون خود را متقاعد کند که تلاش های انفرادی خود را متوقف کند و به لذات زندگی اداری بپیوندد

7. Poignantly, the second returned with photographs of a mining helmet, its light still glowing.
[ترجمه ترگمان]poignantly دوم با عکس هایی از کلاه ایمنی معدنی بازگشت، نور آن هنوز می درخشید
[ترجمه گوگل]با افتضاح، دوم با عکس های کلاه مین های زمینی، نور آن هنوز هم درخشان است

8. He adds, poignantly, "I knew the marine life would be more abundant, but I couldn't imagine it would be so spectacular".
[ترجمه ترگمان]او اضافه می کند: \" من می دانستم که زندگی دریایی بسیار فراوان تر خواهد بود، اما نمی توانستم تصور کنم که این خیلی تماشایی خواهد بود \"
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'من می دانستم که زندگی دریایی فراوانتر خواهد بود، اما من نمی توانم تصور کنم این خیلی چشمگیر خواهد بود '

9. I'm very poignantly conscious of some aspects of it. The built urban environment, the interaction of urban spaces to themselves, to man, and to nature.
[ترجمه ترگمان]من خیلی از جنبه های آن آگاه هستم محیط شهری ساخته شده، تعامل فضاهای شهری به خود، انسان، و طبیعت
[ترجمه گوگل]من به شدت از برخی جنبه های آن آگاه هستم محیط شهری ساخته شده، تعامل فضاهای شهری با خود، انسان و طبیعت است

10. Rather poignantly for someone born into celebrity and making a career in fashion, McCartney is quite unusually unphotogenic; she's far more attractive in the flesh than she ever looks in pictures.
[ترجمه ترگمان]مک کارتنی به جای اینکه به خاطر فردی که در شهرت و شهرت به دنیا آمده و حرفه خود را به شکل مد به وجود آورده است، به طور غیر معمول پر زرق و برق است؛ او بسیار جذاب تر از آن است که تا به حال به تصویر نگاه می کند
[ترجمه گوگل]به جای اینکه برای کسی که در مشهور به دنیا آمده است و در مدتی کار کند، McCartney کاملا غیرقابل انعطاف ناپذیر است او در گوشت بسیار جذاب تر از آنچه که تا به حال در تصاویر دیده می شود

11. Most poignantly, just three weeks before she died of an overdose at the age of 3 she says she felt that 'life begins at 40'.
[ترجمه ترگمان]اکثر poignantly، درست سه هفته قبل از مرگش در سن ۳ سالگی، می گوید احساس می کند که زندگی در سن ۴۰ سالگی شروع می شود
[ترجمه گوگل]با صدای بلند، فقط سه هفته قبل از مرگ او در سن 3 سالگی با اضافه وزن، او می گوید احساس می کند که 'زندگی در 40 سالگی آغاز می شود '

12. It was perhaps never more poignantly played out than during the two greatest maritime disasters in history: the sinking of the Titanic and the Lusitania.
[ترجمه ترگمان]شاید بیش از دو حادثه بزرگ دریایی در تاریخ اتفاق نیفتاده باشد: غرق شدن تایتانیک و the
[ترجمه گوگل]این احتمالا هرگز از لحاظ ظاهری بیش از دو فاجعه بزرگ دریایی در تاریخ غرق شدن تایتانیک و لوسیتانیا نبود

13. His story is told poignantly in the film, A Beautiful Mind, now showing here.
[ترجمه ترگمان]داستان او در فیلم، یک ذهن زیبا، که در حال حاضر به اینجا نمایش داده می شود، گفته شده است
[ترجمه گوگل]داستان او در فیلم 'ذهن زیبا'، در حال حاضر در اینجا نشان داده شده است

14. Poignantly, after so many others ignored the bleeding girl, the woman who finally helped her was a poor migrant who had been collecting trash on the street.
[ترجمه ترگمان]poignantly، پس از آن که بسیاری دیگر از آن دختر زخمی را نادیده گرفتند، زنی که در نهایت به او کمک کرد، یک مهاجر فقیری بود که در خیابان زباله جمع کرده بود
[ترجمه گوگل]پس از آنکه بسیاری دیگر از دختران خونریزی نادیده گرفتند، زنانی که در نهایت به او کمک کردند، مهاجرین ضعیف بودند که در خیابان جمع آوری کردند

15. Most poignantly of all, material possessions cannot be magically acquired, and stigma of poverty cannot be covered up through magical means.
[ترجمه ترگمان]مهم تر از همه، اموال مادی را نمی توان با جادو به دست آورد و ننگ فقر را نمی توان از طریق وسایل جادویی پوشش داد
[ترجمه گوگل]از همه مهمتر از همه، اموال مادی نمی تواند جادویی به دست آید و نابسامانی های فقر را نمی توان از طریق وسایل جادویی پنهان کرد

پیشنهاد کاربران

پر سوز و گداز، به طرزی غمگنانه، اندوهبار، حزن انگیز، یا جانسوز


کلمات دیگر: