کلمه جو
صفحه اصلی

unresolved


تصمیم نگرفته، حل نشده، تصفیه نشده

انگلیسی به فارسی

حل نشده


تصمیم نگرفته،حل نشده،تصفیه نشده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not settled or dealt with successfully.
مشابه: open

- There remained some unresolved issues even after the negotiations ended.
[ترجمه ترگمان] حتی پس از پایان مذاکرات، برخی مسائل حل نشده باقی ماندند
[ترجمه گوگل] حتی پس از پایان مذاکرات برخی مسائل حل نشده نیز باقی مانده است

• not solved, not settled
if a problem or difficulty is unresolved, no satisfactory solution has been found to it; a formal word.

مترادف و متضاد

uncertain; not settled


Synonyms: betwixt and between, changing, doubtful, faltering, hesitant, hesitating, hot and cold, incomplete, indecisive, irresolute, moot, open to question, pending, problematical, pussyfooting, unanswered, unconcluded, undecided, undetermined, unfinished, unsettled, unsolved, up in the air, vacillating, vague, waffling


Antonyms: certain, definite, resolved, settled, solved, sure


جملات نمونه

1. the enigma of her mysterious death is still unresolved
معمای مرگ اسرارآمیز او هنوز حل نشده است.

2. Unresolved or unacknowledged fears can trigger sleepwalking.
[ترجمه ترگمان]ترس های حل نشده یا unacknowledged می توانند آغازگر sleepwalking باشند
[ترجمه گوگل]ترس های حل نشده یا غیرقابل قبول می توانند راه رفتن با خواب را کنترل کنند

3. The question of contracts remains unresolved.
[ترجمه ترگمان]مساله قراردادها هنوز حل نشده باقی مانده است
[ترجمه گوگل]سوال قراردادها هنوز حل نشده است

4. They merely suffered from unresolved Oedipal complexes, and were attacking universities as a surrogate father.
[ترجمه ترگمان]آن ها صرفا از مجتمع های آپارتمانی حل نشده رنج می بردند و به عنوان یک پدر جایگزین به دانشگاه ها حمله می کردند
[ترجمه گوگل]آنها صرفا از مجتمع های ادیپ حل نشده رنج می بردند و به عنوان یک پدر جایگزین به دانشگاه ها حمله می کردند

5. Old unresolved conflicts may need to be exposed rather than hidden or disguised.
[ترجمه ترگمان]ممکن است درگیری های حل نشده قدیمی بیش از پنهان کردن یا پنهان شدن نیاز داشته باشند
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد درگیری های قدیمی حل نشده به جای پنهان یا پنهان شدن در معرض خطر قرار گیرد

6. Legal immigrants -- Unresolved issue in the state budget.
[ترجمه ترگمان]مهاجران قانونی - - مساله حل نشده در بودجه دولت
[ترجمه گوگل]مهاجران قانونی - موضوع حل نشده در بودجه ایالتی

7. These dreams are usually evidence of some unresolved problem or dilemma.
[ترجمه ترگمان]این رویاها معمولا شاهدی بر یک مشکل یا معمای حل نشده هستند
[ترجمه گوگل]این رویاها معمولا شواهدی از یک مشکل یا معضل حل نشده دارند

8. Mr Ray's statement leaves an unresolved question.
[ترجمه ترگمان]بیانیه آقای ری یک سوال حل نشده باقی می گذارد
[ترجمه گوگل]بیانیه آقای ری، یک سوال حل نشده را رد می کند

9. The difficult, totally unresolved issue involves the situations in between.
[ترجمه ترگمان]مساله سخت و کاملا حل نشده شامل شرایط بین این دو است
[ترجمه گوگل]مسئله دشوار و کاملا حل نشده شامل شرایطی است که بین آن ها وجود دارد

10. The issue is still unresolved, and an August court date has been set to settle the fight.
[ترجمه ترگمان]این مساله هنوز حل نشده است و تاریخ دادگاه در ماه اوت برای حل این نبرد تعیین شده است
[ترجمه گوگل]این مسئله هنوز حل نشده است و یک تاریخ دادگاه اوت برای حل و فصل مسابقه تعیین شده است

11. The murder remains unresolved.
[ترجمه ترگمان]قتل حل نشده باقی میمونه
[ترجمه گوگل]قتل هنوز حل نشده است

12. A number of problems are still unresolved.
[ترجمه ترگمان]هنوز چند مشکل حل نشده است
[ترجمه گوگل]تعدادی از مشکلات هنوز حل نشده است

13. I started therapy because of a lot of unresolved conflicts in my childhood.
[ترجمه ترگمان]من به خاطر مسائل حل نشده بسیاری در دوران کودکی ام، شروع به درمان کردم
[ترجمه گوگل]من به دلیل بسیاری از اختلافات حل نشده در دوران کودکی، شروع به درمان کردم

14. Further talks on June 17-20 in Bratislava left unresolved the differences over the fundamental principles of a new federation.
[ترجمه ترگمان]مذاکرات بیشتر در روزه ای ۱۷ تا ۲۰ ژوئن در براتیسلاوا، تفاوت بین اصول بنیادین یک فدراسیون جدید را حل نکرد
[ترجمه گوگل]مذاکرات بیشتر در 17-20 ژوئن در براتیسلاوا اختلافات را در مورد اصول اساسی یک فدراسیون جدید حل کرد

15. Two important and unresolved problems are raised by this line of thought.
[ترجمه ترگمان]دو مساله مهم و حل نشده توسط این خط فکری مطرح می شوند
[ترجمه گوگل]دو مسئله مهم و حل نشده توسط این خط مشی مطرح شده است

پیشنهاد کاربران

درمان نشده

لاینحل

مبهم
بی ثبات

بی سرانجام، بی پایان، بی نتیجه


کلمات دیگر: