(خودمانی) درست، روی هدف، کاملا صحیح
on the nose
(خودمانی) درست، روی هدف، کاملا صحیح
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: exactly.
• مشابه: sharp
• مشابه: sharp
- It costs five dollars on the nose.
[ترجمه هانیه] من دقیقا 5دلار هزینه کردم
[ترجمه ترگمان] روی بینی پنج دلار هزینه دارد[ترجمه گوگل] این هزینه پنج دلار در بینی است
• precisely, exactly, to the minute
جملات نمونه
1. She gave him a punch on the nose.
[ترجمه ترگمان]با مشت به بینی اش مشت زد
[ترجمه گوگل]او به پانک بر روی بینی افتاد
[ترجمه گوگل]او به پانک بر روی بینی افتاد
2. She struck him on the nose.
[ترجمه ترگمان]به دماغش ضربه زد
[ترجمه گوگل]او روی بینی گذاشت
[ترجمه گوگل]او روی بینی گذاشت
3. He punched me on the nose.
[ترجمه ترگمان]با مشت به بینی من مشت زد
[ترجمه گوگل]او مرا در بینی گرفت
[ترجمه گوگل]او مرا در بینی گرفت
4. She punched him on the nose.
[ترجمه ترگمان]با مشت به بینی اش مشت زد
[ترجمه گوگل]او او را در بینی سوراخ کرد
[ترجمه گوگل]او او را در بینی سوراخ کرد
5. He punched him on the nose.
[ترجمه ترگمان]با مشت به بینی اش مشت زد
[ترجمه گوگل]او او را در بینی گذاشت
[ترجمه گوگل]او او را در بینی گذاشت
6. A hundred people, on the nose.
[ترجمه ترگمان]صد نفر روی بینی
[ترجمه گوگل]صد نفر بر روی بینی
[ترجمه گوگل]صد نفر بر روی بینی
7. Her estimate was right on the nose.
[ترجمه هانیه] حدس و تخمین او کاملا صحیح بود.
[ترجمه ترگمان]Her درست روی بینی بود[ترجمه گوگل]تخمین او درست بر روی بینی بود
8. He biffed me on the nose.
[ترجمه ترگمان]او مرا روی بینی کشید
[ترجمه گوگل]او مرا در بینی گرفت
[ترجمه گوگل]او مرا در بینی گرفت
9. The boxer punched his opponent on the nose.
[ترجمه ترگمان]مشت زن حریف را با مشت کوبید و گفت:
[ترجمه گوگل]بوکسور حریف خود را بر روی بینی مینشیند
[ترجمه گوگل]بوکسور حریف خود را بر روی بینی مینشیند
10. Tom bopped him on the nose.
[ترجمه ترگمان]توم سرش را روی بینی گذاشت
[ترجمه گوگل]تام او را در بینی فرو کرد
[ترجمه گوگل]تام او را در بینی فرو کرد
11. The boxer gave his opponent a punch on the nose.
[ترجمه ترگمان]مشت زن به حریف ضربه ای زد و گفت:
[ترجمه گوگل]بوکسر حریف خود را به پانچ بر روی بینی متصل کرد
[ترجمه گوگل]بوکسر حریف خود را به پانچ بر روی بینی متصل کرد
12. She punched him on the nose and kicked him in the shins.
[ترجمه ترگمان]او با مشت به بینی او مشت زد و لگدی به ساق پای او زد
[ترجمه گوگل]او او را در بینی سوراخ کرد و او را در زانو زد
[ترجمه گوگل]او او را در بینی سوراخ کرد و او را در زانو زد
13. Someone bashed him on the nose.
[ترجمه ترگمان] یکی سرش زده تو دماغش
[ترجمه گوگل]کسی او را بر روی بینی فرو کرد
[ترجمه گوگل]کسی او را بر روی بینی فرو کرد
14. He hit me fair and square on the nose.
[ترجمه ترگمان]صاف و پوست کنده به بینی من ضربه زد
[ترجمه گوگل]او به من عادلانه و مربع در بینی افتاد
[ترجمه گوگل]او به من عادلانه و مربع در بینی افتاد
پیشنهاد کاربران
دقیقا ( سر وقت )
کاملا صحیح/درست
Precisely correct
I guess you were on the nose about that station
در مورد زمان: راسِ
"I get into work every morning at 9 o'clock on the nose"
Precisely correct
I guess you were on the nose about that station
در مورد زمان: راسِ
"I get into work every morning at 9 o'clock on the nose"
توی چشم بودن ( خیلی واضح و تابلو )
کلمات دیگر: