(مقدار) بسیار زیاد، خیلی زیاد، زیادی، بیش اندازه
too much
(مقدار) بسیار زیاد، خیلی زیاد، زیادی، بیش اندازه
انگلیسی به فارسی
خیلی زیاد، خیلی زیاد است.
انگلیسی به انگلیسی
• more than enough, extra, more than adequate
جملات نمونه
1. A child may have too much of his mother’s blessing.
[ترجمه ترگمان]ممکن است یک کودک بیش از حد از دعای مادرش استفاده کند
[ترجمه گوگل]یک کودک ممکن است بیش از حد از برکت مادرش داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک کودک ممکن است بیش از حد از برکت مادرش داشته باشد
2. Too much experience is a dangerous thing.
[ترجمه ترگمان]تجربه بسیار زیاد یک چیز خطرناک است
[ترجمه گوگل]تجربه بیش از حد یک چیز خطرناک است
[ترجمه گوگل]تجربه بیش از حد یک چیز خطرناک است
3. Too much water drowned the miller.
[ترجمه ترگمان]آب خیلی زیاد آسیابان را غرق کرد
[ترجمه گوگل]بیش از حد آب غرق میلزر
[ترجمه گوگل]بیش از حد آب غرق میلزر
4. Too much pudding will choke a dog.
[ترجمه ترگمان]پودینگ خیلی زیاد باعث خفگی یه سگ میشه
[ترجمه گوگل]پودینگ بیش از حد یک سگ را خفه می کند
[ترجمه گوگل]پودینگ بیش از حد یک سگ را خفه می کند
5. You can have too much of a good thing.
[ترجمه ترگمان] تو میتونی چیزای خوب زیادی داشته باشی
[ترجمه گوگل]شما می توانید بیش از حد چیز خوبی داشته باشید
[ترجمه گوگل]شما می توانید بیش از حد چیز خوبی داشته باشید
6. Too much knowledge makes the head bald.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات زیادی باعث می شود که سر تاس باشد
[ترجمه گوگل]دانش بیش از حد باعث می شود سر سر و پهلو
[ترجمه گوگل]دانش بیش از حد باعث می شود سر سر و پهلو
7. Too much spoils, too little is nothing.
[ترجمه ترگمان]غنایم بسیار کم و بیش از حد ناچیز است
[ترجمه گوگل]بیش از حد خراب، بیش از حد کم است هیچ چیز
[ترجمه گوگل]بیش از حد خراب، بیش از حد کم است هیچ چیز
8. The fox knew too much, that's how he lost his tail.
[ترجمه ترگمان]روباه زیاد می دانست، این طوری بود که دمش را از دست داد
[ترجمه گوگل]روباه می دانست که بیش از حد، این است که چگونه او دم خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]روباه می دانست که بیش از حد، این است که چگونه او دم خود را از دست داد
9. One enemy is too much.
[ترجمه ترگمان]یک دشمن خیلی زیاد است
[ترجمه گوگل]یک دشمن بیش از حد است
[ترجمه گوگل]یک دشمن بیش از حد است
10. Too much commitment to slip away from the fingers dare ask what.
[ترجمه ترگمان]خیلی تعهد داره که از دست fingers فرار کنه و از چی سوال کنه
[ترجمه گوگل]تعهد بیش از حد به لغزش دور از جرات جرات جیغ بکشید
[ترجمه گوگل]تعهد بیش از حد به لغزش دور از جرات جرات جیغ بکشید
11. We're focusing too much on irrelevant details.
[ترجمه ترگمان]ما بیش از حد روی جزئیات بی ربط تمرکز کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما در مورد جزئیات بی اهمیت تمرکز می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در مورد جزئیات بی اهمیت تمرکز می کنیم
12. The fruit seller charged me too much money.
[ترجمه ترگمان]فروشنده به من پول زیادی داد
[ترجمه گوگل]فروشنده میوه به من پول زیادی پرداخت
[ترجمه گوگل]فروشنده میوه به من پول زیادی پرداخت
13. The heat was getting to be too much for me.
[ترجمه ترگمان]گرما بیش از حد برای من بود
[ترجمه گوگل]گرما برای من خیلی زیاد بود
[ترجمه گوگل]گرما برای من خیلی زیاد بود
14. They bumped her off because she knew too much.
[ترجمه ترگمان]اونا به خاطر اینکه خیلی چیزا رو می دونست به سرش ضربه خورده
[ترجمه گوگل]آنها او را از دست دادند زیرا او بیش از حد می دانست
[ترجمه گوگل]آنها او را از دست دادند زیرا او بیش از حد می دانست
15. Too much time is spent on administration.
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی صرف مدیریت می شود
[ترجمه گوگل]زمان زیادی برای اداره صرف شده است
[ترجمه گوگل]زمان زیادی برای اداره صرف شده است
پیشنهاد کاربران
خوبه اگه کامل دان بشه.
too معنی منفی در جمله می دهد. از این رو معنی درست می شود: بیش از اندازه، بیش از حد
۱ - بیش از حدِ لازم، فزون از حد، نالازم
۲ - تحمل ناپذیر ( در مورد آدم ها، اعمال، وضعیت ها ) ؛ خسته کننده، دشوار، ناراحت کننده، اعصاب خردکن
Philip is too much man
فیلیپ آدم غیرقابل تحملی است.
Tell that kid to stop being too much
به این پسره بگو این قدر روی اعصاب نباشد.
۲ - تحمل ناپذیر ( در مورد آدم ها، اعمال، وضعیت ها ) ؛ خسته کننده، دشوار، ناراحت کننده، اعصاب خردکن
Philip is too much man
فیلیپ آدم غیرقابل تحملی است.
Tell that kid to stop being too much
به این پسره بگو این قدر روی اعصاب نباشد.
به نظر من بیش از حد یا خیلی زیاد برای جمله کافی است البته شاید too منفی باشد اما این معنی ها بیشترین کاربرد را در زبان دارند
بیش از اندازه
بیش از حد یا غیرقابل تحمل
She must not interfere, it’s too much
اون ( مادرشوهرم ) دیگه نباد دخالت کنه؛ چون دخالتاش از حد گذشته یا دخالتاش غیرقابل تحمله!!!
She must not interfere, it’s too much
اون ( مادرشوهرم ) دیگه نباد دخالت کنه؛ چون دخالتاش از حد گذشته یا دخالتاش غیرقابل تحمله!!!
It's getting to be too much
دیگه شورش دراومده
دیگه شورش دراومده
زیاده روی هم معنی میده
کلمات دیگر: