1. Every now and again/then they'll have a beer together.
[ترجمه Rshin] هر ازگاهی یه آبجو باهم می نوشیم.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه یک آبجو با هم خواهند داشت
[ترجمه گوگل]هر بار یک بار / سپس یک آبجو را به هم می زنند
2. Now and again he'd join in when we were playing video games.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه در بازی بازی های ویدیویی شرکت می کرد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر و دوباره او می خواهد در زمانی که ما در حال بازی بازی های ویدئویی
3. She listened sympathetically, nodding her head now and again.
[ترجمه ترگمان]با دلسوزی به سخنان او گوش می داد و باز سرش را تکان می داد
[ترجمه گوگل]او با دلسوزانه گوش کرد و سر و صدای سرش را تکان داد
4. It's nice to have a good old-fashioned singsong now and again.
[ترجمه ترگمان]خیلی خو به که یه singsong قدیمی با روش قدیمی و قدیمی داشته باشیم
[ترجمه گوگل]خوب است که یک سینگونگ خوب قدیمی را در حال حاضر و دوباره داشته باشیم
5. We see each other every now and again.
[ترجمه ترگمان]هر چند گاهی همدیگر را می بینیم
[ترجمه گوگل]ما هم اکنون و هر زمان دیگر یکدیگر را می بینیم
6. Every now and again she checked to see if he was still asleep.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه نگاه می کرد تا ببیند آیا هنوز خوابیده است یا نه
[ترجمه گوگل]هر بار که او دوباره چک کرد تا ببیند آیا هنوز هم در خواب است
7. I give it a polish now and again.
[ترجمه ترگمان]حالا دوباره تمیزش می کنم
[ترجمه گوگل]من دوباره لهستانی می کنم
8. Now and again the hunter can hear a long - draw dolorous whine of some unseen coyote.
[ترجمه ترگمان]حالا و دوباره شکارچی صدای ناله طولانی و دردناک بعضی گرگ نامرئی را می شنود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر و دوباره شکارچی می تواند یک صدای ناله ای بلند را از برخی از کویوت های نامرئی بشنود
9. Drop in now and again.
[ترجمه ترگمان] همین الان بندازش بیرون و دوباره
[ترجمه گوگل]در حال حاضر و دوباره افتادن
10. I only go there now and again.
[ترجمه ترگمان]من فقط همین الان میرم اونجا و دوباره
[ترجمه گوگل]من فقط به آنجا می روم و دوباره می روم
11. I earn enough to push the boat out now and again.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی پول در می آورم که قایق را به بیرون هل دهم و دوباره
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی کسب درآمد می کنم تا قایق را به حال خود رها کنم
12. Every now and again she went upstairs to see if he was still asleep.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه به طبقه بالا می رفت تا ببیند آیا هنوز خوابیده است یا نه
[ترجمه گوگل]هر بار که او دوباره به طبقه بالا رفت تا ببیند آیا هنوز هم در خواب است
13. Now and again, he caught a whiff of a peculiar smell.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه بوی عجیبی به مشامش رسید
[ترجمه گوگل]در حال حاضر و دوباره، او یک صدای بوی عجیب و غریب گرفت
14. Cranston snored gently like a child, muttering now and again and smacking his lips.
[ترجمه ترگمان]کرنستن مثل بچه ها خر خر می کرد و گاه و بیگاه زیر لب غرولند می کرد و لب هایش را به صدا درمی آورد
[ترجمه گوگل]کرانستون، مثل یک کودک، به آرامی درهم ریخت و با صدای بلند لبخند می زد
15. Every now and again the forest would be split by a tumbling river or a path covered in shiny brown mud.
[ترجمه ترگمان]گاه و بیگاه جنگل توسط یک رودخانه یا راهی که پوشیده از گل و لای بود، از هم جدا می شد
[ترجمه گوگل]هر بار و به هر حال جنگل می تواند توسط یک رودخانه در حال سقوط یا مسیری که در گلدان قهوه ای براق قرار دارد تقسیم شود