کلمه جو
صفحه اصلی

brusque


معنی : بی ادب، خشن، خشن در رفتار
معانی دیگر : (در رفتار و طرز حرف زدن) خشن و ناگه گوی، قلمبه گو، اهل پزگ زدن، تشری، بی حوصله (brusk هم می نویسند)، brusk : خشن در رفتار، پیش جواب

انگلیسی به فارسی

( brusk =) خشن در رفتار، بی‌ادب، پیش‌جواب


بروسکه، خشن، بی ادب، خشن در رفتار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: brusquely (adv.), brusqueness (n.)
• : تعریف: impolitely abrupt in speech or actions; curt.
مترادف: abrupt, curt, short
متضاد: polite
مشابه: bluff, blunt, brash, brisk, gruff, hasty, impolite, plain-spoken, plump, rude, sharp, snappish, surly, uncivil

- He'd planned to ask the clerk a number of questions, but her brusque manner intimidated him.
[ترجمه ترگمان] او قصد داشت از منشی چند سوال بپرسد، اما رفتار خشن او او را ترسونده بود
[ترجمه گوگل] او برنامه ریزی کرده بود که از چندین سوال پرسید، اما شیوه ای شبیه او را ارعاب کرد

• brusk, curt; rude, unpleasant
someone who is brusque wastes no time when dealing with things and does not show much consideration for other people.

مترادف و متضاد

بی ادب (صفت)
lowly, coarse, rude, lowbrow, barbaric, impolite, irreverent, uncivil, indecorous, discourteous, brusque, plebeian, ill-bred, uncivilized, ill-mannered, irrespective, unmannered

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

خشن در رفتار (صفت)
rude, brusque

curt, surly


Synonyms: abrupt, bluff, blunt, brief, crusty, discourteous, gruff, hasty, impolite, sharp, short, snappy, snippy, tart, terse, unmannerly


Antonyms: courteous, kind, polite, tactful


جملات نمونه

1. she was often brusque with me
او اغلب به من تندی می کرد.

2. The doctors are brusque and busy .
[ترجمه ترگمان]دکترها خشن و شلوغ هستند
[ترجمه گوگل]پزشکان شلوغ و شلوغ هستند

3. His secretary was rather brusque with me.
[ترجمه ترگمان]منشی او با من کمی خشن بود
[ترجمه گوگل]دبیرکل او با من نبود

4. The doctor spoke in a brusque tone.
[ترجمه ترگمان]دکتر با لحنی خشن گفت:
[ترجمه گوگل]دکتر با صدای آرام صحبت کرد

5. His manner was self-assured and brusque.
[ترجمه ترگمان]رفتارش با لحنی مطمئن و خشن بود
[ترجمه گوگل]شیوه او مطمئن و محکم بود

6. His brusque manner hides a shy and sensitive nature.
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن او طبیعت خجالتی و حساسی را پنهان می کند
[ترجمه گوگل]شیوه ای شبیه آن، طبیعت خجالتی و حساس را پنهان می کند

7. Her brusque manner concealed a caring nature.
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن او طبیعت را پنهان می کرد
[ترجمه گوگل]شیوه ای بی نظیر، طبیعت دلسوز را پنهان کرد

8. Off steps a brusque and bristling figure, carrying a kitbag and casual in a crew-neck sweater.
[ترجمه ترگمان]با گام های بلند و راست، هیکلی درشت و راست، با یک ژاکت مردانه
[ترجمه گوگل]خاموش یک چهره برهنه و برانگیختگی را حمل می کند، یک کیت بگ و یک جلیقه خیاطی را در اختیار دارد

9. He is the kindest of men beneath his brusque exterior.
[ترجمه ترگمان]او مهربان ترین مردم است که در زیر ظاهر خشن اوست
[ترجمه گوگل]او مهربان ترین مردی است که در زیر بیرونی اش قرار دارد

10. They are both logical and just a little brusque with me.
[ترجمه ترگمان]هر دو منطقی هستند و فقط کمی با من خشن هستند
[ترجمه گوگل]آنها هر دو منطقی هستند و فقط کمی با من هستند

11. Major Hartley-Harrington's widow was a big, brusque woman, with muscular legs and a nose she could look down.
[ترجمه ترگمان]بیوه میجر Hartley، زنی بزرگ و خشن بود با پاهای عضلانی و بینی که می توانست به پایین نگاه کند
[ترجمه گوگل]بیوه بزرگ هارتلی هارینگتون زن بزرگی بود که دارای پاهای عضلانی و بینی بود و می توانست نگاهش کند

12. He was pale, of brusque manners, somewhat given to affectation, but of immaculate dress and generous to his enemies.
[ترجمه ترگمان]رنگش پریده بود و رفتاری خشن داشت که تا حدی تظاهر به تظاهر می نمود، اما از لباس تمیز و سخاوتمند نسبت به دشمنانش
[ترجمه گوگل]او رنگ پریده بود، از شیوه های شلوغ، تا حدودی به ضرب و جرح، اما لباس نجیب و سخاوتمندانه به دشمنان خود

13. Mathison's brusque style tends to irritate colleagues.
[ترجمه ترگمان]سبک خشن Mathison متمایل به تحریک همکارانش است
[ترجمه گوگل]سبک ماتیسون تمایل به تحریک همکاران دارد

14. He went out thinking that, behind all her brusque banter, she was a kindly little soul.
[ترجمه ترگمان]به این فکر افتاد که پس از آن all خشن، او روح مهربانی داشت
[ترجمه گوگل]او رفت و فکر کرد که در پشت تمام زحماتی که او زده بود، او روحیه خوبی داشت

15. Her secretary was a little brusque on the phone.
[ترجمه ترگمان]منشی او اندکی خشن بود
[ترجمه گوگل]دبیرش کمی بر روی تلفن بود

She was often brusque with me.

او اغلب به من تندی می‌کرد.


he said brusquely: "everyone pay for himself!"

با تشر گفت: «هرکس پول خودش را بدهد!»


پیشنهاد کاربران

خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک جوری که بی ادبانه به نظر میاد

گستاخ

مشابه curt


کلمات دیگر: