معنی : نزدیک شدن
come close
معنی : نزدیک شدن
انگلیسی به فارسی
نزدیک شدن
انگلیسی به انگلیسی
• almost do something (e.g., "i was so mad at what he did that i came close to firing him"); be similar, be alike, be close, approximate (e.g., "his math test results came close to mine")
مترادف و متضاد
نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge
جملات نمونه
1. But Jade Pike has come close to dying many times in the past year.
[ترجمه ترگمان]اما جید پایک در سال گذشته چندین بار به مرگ نزدیک شده است
[ترجمه گوگل]اما جید پیک در سال گذشته چندین بار متوجه مرگ شده است
[ترجمه گوگل]اما جید پیک در سال گذشته چندین بار متوجه مرگ شده است
2. He can come close, perhaps, but the closer he comes, the greater the risk of slippage.
[ترجمه ترگمان]شاید او نزدیک باشد، اما هرچه نزدیک تر بیاید، خطر سر خوردن بیشتر می شود
[ترجمه گوگل]او می تواند نزدیک شود، شاید، اما نزدیک تر می آید، بیشتر خطر لغزش
[ترجمه گوگل]او می تواند نزدیک شود، شاید، اما نزدیک تر می آید، بیشتر خطر لغزش
3. Even without the view, the decor doesn't come close.
[ترجمه ترگمان]حتی بدون این نظر، دکوراسیون هنوز به پایان نرسیده است
[ترجمه گوگل]حتی بدون نظر، دکور نزدیک نمی شود
[ترجمه گوگل]حتی بدون نظر، دکور نزدیک نمی شود
4. You have only to come close enough to my hide and I let fly.
[ترجمه ترگمان]تو فقط باید به اندازه کافی به من نزدیک بشی و من فرار کنم
[ترجمه گوگل]شما فقط باید به اندازه کافی به پنهان خود نزدیک شوید و اجازه دهید پرواز کنم
[ترجمه گوگل]شما فقط باید به اندازه کافی به پنهان خود نزدیک شوید و اجازه دهید پرواز کنم
5. In a way, she had come close to hating Nona at times, although she was not going to admit it.
[ترجمه ترگمان]به هر حال او بارها به Nona نزدیک شده بود، هرچند که نمی خواست بدان اعتراف کند
[ترجمه گوگل]به طریقی، او در بعضی مواقع نزدیک به نینا بود، هرچند او قصد قبول آن را نداشت
[ترجمه گوگل]به طریقی، او در بعضی مواقع نزدیک به نینا بود، هرچند او قصد قبول آن را نداشت
6. Perhaps some of these notions come close to what actually happened.
[ترجمه ترگمان]شاید بعضی از این تصورات به چیزی که واقعا اتفاق افتاده، نزدیک شوند
[ترجمه گوگل]شاید برخی از این مفاهیم نزدیک به واقعیت اتفاق بیفتد
[ترجمه گوگل]شاید برخی از این مفاهیم نزدیک به واقعیت اتفاق بیفتد
7. I just figured I could come close to breaking even.
[ترجمه ترگمان]من فقط فکر کردم که میتونم به هم نزدیک بشم که حتی به هم بزنم
[ترجمه گوگل]من فقط می دانستم می توانم حتی به شکستن هم نزدیک شوم
[ترجمه گوگل]من فقط می دانستم می توانم حتی به شکستن هم نزدیک شوم
8. They come close to enjoining all scientists to refuse to engage in military research but then back off at the last moment.
[ترجمه ترگمان]آن ها به تمام دانشمندان نزدیک می شوند تا از درگیر شدن در تحقیقات نظامی امتناع کنند، اما پس از آن در آخرین لحظه عقب نشینی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای پذیرفتن تمام دانشمندان به شرکت در تحقیقات نظامی متوسل شده اند، اما در آخرین لحظه از آنها عقب نشینی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای پذیرفتن تمام دانشمندان به شرکت در تحقیقات نظامی متوسل شده اند، اما در آخرین لحظه از آنها عقب نشینی می کنند
9. He'd come close to death.
[ترجمه ترگمان]نزدیک مرگ بود
[ترجمه گوگل]او نزدیک به مرگ می آمد
[ترجمه گوگل]او نزدیک به مرگ می آمد
10. Only once since 1987 has Karelin come close to losing.
[ترجمه ترگمان]تنها یک بار از سال ۱۹۸۷، Karelin نزدیک به از دست دادن است
[ترجمه گوگل]فقط یک بار از سال 1987 کارلین نزدیک است به از دست دادن
[ترجمه گوگل]فقط یک بار از سال 1987 کارلین نزدیک است به از دست دادن
11. No other female player has come close to her level.
[ترجمه ترگمان]هیچ بازیکن زن دیگری به سطح خود نزدیک نشده است
[ترجمه گوگل]هیچ بازیکن زن دیگر به سطح او نزدیک نشده است
[ترجمه گوگل]هیچ بازیکن زن دیگر به سطح او نزدیک نشده است
12. We can see comets only when they come close to the earth.
[ترجمه ترگمان]وقتی به زمین نزدیک می شوند ما می توانیم ستاره های دنباله دار را ببینیم
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانیم ستاره های دنباله دار را ببینیم که نزدیک به زمین می آیند
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانیم ستاره های دنباله دار را ببینیم که نزدیک به زمین می آیند
13. This film come close to the quality of his last done.
[ترجمه ترگمان]این فیلم به کیفیت آخرین کارش نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]این فیلم نزدیک به کیفیت آخرین کار خود است
[ترجمه گوگل]این فیلم نزدیک به کیفیت آخرین کار خود است
14. Parents would love that; but no president has come close to achieving it.
[ترجمه ترگمان]والدین آن را دوست خواهند داشت؛ اما هیچ ریئس جمهور به دستیابی به آن نزدیک نشده است
[ترجمه گوگل]پدر و مادر این را دوست دارند؛ اما هیچ رییس جمهور برای رسیدن به آن نزدیک نشده است
[ترجمه گوگل]پدر و مادر این را دوست دارند؛ اما هیچ رییس جمهور برای رسیدن به آن نزدیک نشده است
15. Similarly charged colloidal particles cannot come close enough together to agglomerate into larger particles.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، ذرات colloidal نمی توانند به اندازه کافی نزدیک هم باشند تا گرد ذرات بزرگ تر وارد شوند
[ترجمه گوگل]ذرات کلوئیدی متمایل به طور مشابه نمی توانند به اندازه کافی به هم نزدیک شوند تا به ذرات بزرگتر جذب شوند
[ترجمه گوگل]ذرات کلوئیدی متمایل به طور مشابه نمی توانند به اندازه کافی به هم نزدیک شوند تا به ذرات بزرگتر جذب شوند
پیشنهاد کاربران
تقریبا
( اصطلاح ) :
1 - کاری را تقریباً تمام کردن/تکمیل کردن،
2 - شبیه بودن به کسی یا چیزی
3 - نزدیک شدن به کسی یا چیزی
https://idioms. thefreedictionary. com/come close
1 - کاری را تقریباً تمام کردن/تکمیل کردن،
2 - شبیه بودن به کسی یا چیزی
3 - نزدیک شدن به کسی یا چیزی
https://idioms. thefreedictionary. com/come close
نزدیک بیا
به یاد آوردن
به ذهن رسیدن
به ذهن رسیدن
come close
1. nearly do something کاری را تقریباً تمام کردن
2. be close or similar شبیه/ نزدیک بودن به . . .
1. nearly do something کاری را تقریباً تمام کردن
2. be close or similar شبیه/ نزدیک بودن به . . .
کلمات دیگر: