کلمه جو
صفحه اصلی

broach


معنی : سیخ، سنجاق کراوات، شکل سیخ، برش، سوراخ کردن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن
معانی دیگر : سوراخ کردن بشکه، مطرح کردن، به موضوعی (معمولا ناخوشایند) اشاره کردن، پیش کشیدن (مطلب)، لب گشادن، سیخ کباب، میله، (زبانه یا تیغه ی دستگاهی که برای ایجاد یا گشاد کردن سوراخ به کار می رود) زبانه ی مته، بشکه سوراخ کن، گشاد کردن (سوراخ)، فراخ کردن (سوراخ یا دهانه)، سوراخ (ایجاد شده توسط مته)، سوراخی که در بشکه ی آبجو و شراب و غیره می کنند تا محتویات آن را بیرون بیاورند، شکل سی، بشکل مته، سورا کن، سورا  کردن، نوشابه دراوردن از چلیک، بسی کشیدن

انگلیسی به فارسی

سنجاق کراوات، برش، سیخ، شکل سیخ، به‌شکل مته، سوراخکن، سوراخ کردن، نوشابه درآوردن (از چلیک)، برای نخستین بار بازکردن، بازکردن یا مطرح کردن، به سیخ کشیدن، تخلف کردن از


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tapered tool for making, shaping, or enlarging holes; gimlet.
مترادف: awl, gimlet
مشابه: borer, chisel

(2) تعریف: the hole made by such a tool.
مشابه: bore, boring, hole

(3) تعریف: a spit for roasting meat.
مترادف: spit
مشابه: brochette, rod, skewer
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: broaches, broaching, broached
(1) تعریف: to suggest or mention for the first time; bring up.
مترادف: moot, raise
مشابه: advance, introduce, mention, pose, propose, suggest

- I hesitated to broach the subject of his drinking.
[ترجمه ترگمان] درنگ کردم تا موضوع مشروب خوردن او را در میان بگذارم
[ترجمه گوگل] من تردید نکردم که موضوع نوشیدنش را داشته باشم

(2) تعریف: to create or enlarge (a hole), esp. in order to draw out liquid, as from a cask.
مترادف: tip
مشابه: bore
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to break the surface of the water.
مترادف: breach, surface

- The whale broached as it swam away.
[ترجمه ترگمان] هنگام شنا کردن وال به گوش می رسید
[ترجمه گوگل] نهنگ در حالی که آن را شنا کرد دور

(2) تعریف: to veer so as to be broadside to the wind and waves (usu. fol. by "to").
مشابه: veer

• open a bottle; pierce a cask; open a subject for discussion
when you broach a subject, you mention it in order to start a discussion on it.

مترادف و متضاد

سیخ (اسم)
prod, goad, gad, spur, grill, stylet, broach, skewer, ramrod, poker, spit, fid

سنجاق کراوات (اسم)
brooch, broach, scarf pin, tiepin

شکل سیخ (اسم)
broach

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

نوشابه دراوردن (فعل)
broach

بسیخ کشیدن (فعل)
truss, broach, spit

تخلف کردن از (فعل)
contravene, broach, infringe, transgress

برای نخستین بار باز کردن (فعل)
broach

باز کردن یا مطرح نمودن (فعل)
broach

bring up a topic


Synonyms: advance, approach, bring up, hint at, interject, interpose, introduce, mention, moot, move, offer, open up, propose, raise subject, speak of, submit, suggest, talk of, touch on, ventilate


Antonyms: not mention


open, pierce


Synonyms: begin, crack, decant, draw off, puncture, start, tap, uncork


Antonyms: close, close up


جملات نمونه

1. broach to
(کشتی بادبانی) طوری چرخیدن که باد از پهلو به کشتی بخورد (و خطر چپ شدن به وجود بیاید)

2. Shall we broach another cask of wine?
[ترجمه ترگمان]میشه یه cask دیگه رو شروع کنیم؟
[ترجمه گوگل]ما باید یک ظرف دیگر از شراب را ببریم؟

3. I thought I'd better broach the matter with my boss.
[ترجمه ترگمان]فکر کردم بهتره این موضوع رو با رئیسم مطرح کنم
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که بهتر است موضوع را با رئیس خود در میان بگذارم

4. Let's broach another bottle of wine.
[ترجمه ترگمان]بیا یه بطری دیگه شراب بزنیم
[ترجمه گوگل]بگذارید یک بطری شراب دیگر بسازیم

5. I wondered how I should broach the subject .
[ترجمه ترگمان]در این فکر بودم که چگونه باید موضوع صحبت را مطرح کنم
[ترجمه گوگل]من تعجب کردم که چطور باید این موضوع را بردارم

6. She was dreading having to broach the subject of money to her father.
[ترجمه ترگمان]از این که مجبور بود موضوع پول را با پدرش در میان بگذارد وحشت داشت
[ترجمه گوگل]او دچار تردید شد که موضوع موضوع را به پدرش بدهد

7. The report fails to broach some important questions.
[ترجمه ترگمان]این گزارش موفق به مطرح کردن برخی سوالات مهم نشد
[ترجمه گوگل]این گزارش نمیتواند سوالات مهمی را مطرح کند

8. I would like to broach the subject to her.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم در این مورد با او صحبت کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم موضوع را به او بفرستم

9. He decided not to broach the subject of divorce until his wife had recovered from her illness.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت موضوع طلاق را در پیش بگیرد تا اینکه همسرش از بیماری خود بهبود یافت
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت موضوع طلاق را ندهد تا همسرش از بیماری او بهبود یابد

10. Now, popular magazines regularly broach the subject.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، مجلات پرطرفدار به طور منظم این موضوع را مطرح می کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، مجلات معروف به طور منظم این موضوع را منتشر می کنند

11. The Everqueen herself gifted him with a heart-shaped broach which she had woven with enchantments for his safe return.
[ترجمه ترگمان]او با a قلبی که به شکل قلب به شکل قلب در امده بود، او را با سحر و جادو برای بازگشت سالم خود از دست داده بود
[ترجمه گوگل]اووروئن خود را با یک شکل قلب شکل داد که او با جادوها برای بازگشت امن خود بافته شده بود

12. Popular magazines now broach the subject of mental illness, while the government is encouraging research into mental health.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر مجلات مردمی موضوع بیماری روانی را مطرح می کنند، در حالی که دولت تحقیقات را در زمینه سلامت روانی تشویق می کند
[ترجمه گوگل]مجله های محبوب در حال حاضر موضوع بیماری روحی را در بر می گیرد، در حالی که دولت تحقیقات را در زمینه سلامت روان تشویق می کند

13. Again carries on the design to the broach chip breaker.
[ترجمه ترگمان]باز هم چنین طرحی را به عنوان یک breaker broach مطرح می کند
[ترجمه گوگل]باز هم بر روی طراحی بر روی تراشه تراشه قرار می گیرد

14. The proper broach was designed and the cooling method was improved in view of the feature of processed material.
[ترجمه ترگمان]The مناسب طراحی شد و روش خنک کننده در نگاه به ویژگی مواد پردازش شده بهبود یافت
[ترجمه گوگل]برش مناسب طراحی شده است و روش خنک سازی با توجه به ویژگی مواد پردازش بهبود یافته است

15. I will broach your idea to the committee.
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد شما را به کمیته خواهم داد
[ترجمه گوگل]من ایده شما را به کمیته میفرستم

He broached the cask and began drinking.

بشکه را سوراخ کرد و شروع کرد به آشامیدن.


She had never broached the subject of money.

او هرگز حرف پول را پیش نکشیده بود.


They broached the subject of oil nationalization for the first time in December.

آنان برای اولین بار موضوع ملی شدن نفت را در دسامبر عنوان کردند.


اصطلاحات

broach to

(کشتی بادبانی) طوری چرخیدن که باد از پهلو به کشتی بخورد (و خطر چپ شدن به وجود بیاید)


پیشنهاد کاربران

واشکافی کردن

باز کردن یا مطرح نمودن موضوع

پیش کشیدن ( موضوعی ) ، سرگشادن


کلمات دیگر: