کلمه جو
صفحه اصلی

proximal


معنی : نزدیک مبدا، مبدایی
معانی دیگر : رجوع شود به: proximate

انگلیسی به فارسی

نزدیک مبدا، مبدایی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: proximally (adv.)
• : تعریف: located near the center of the body or toward the point of origin or attachment, as a bone. (Cf. distal.)

• closest, nearest, next; approximate

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] نزدیک منشأ، ابتدا - - (دیرینه شناسی) نزدیکترین به بدن. در نزدیکی قاعده ضمایم بدن.نزدیک ترین نقطه اتصال یا مکان مرجع، نقطه ای که به عنوان مرکز یا نقطه دید تصور می شود. نمونه ها در ریخت شناسی مهره داران: " جهت مجاور" به طرف قطب پشتی یا دهانه یک کرینوئید،"پرتو مجاور" یک اسپیکول اسفنجی، هدایت شده به سمت داخل از سطح پیونددهنده اسفنج و" جهت مجاور" به طرف آنسسترولا یا منشأ رشد یک کلونی بریوزوآ. - (گرده شناسی):به بخش هایی از نزدیک ترین دانه های گرده یا هاگ ها به سمت مرکز سلول های چهارگانه اولیه گفته می شود.به عنوان مثال به بخشی از دانه گرده مونوکولپیت مقابل کولپوس(شیار طولی گرده) گفته می شود یا به بخش گرده تریلت ایجادشده همراه با نواحی تماس گفته می شود. - (رسوب شناسی):نهشته های رسوبی مرکب از آواری های دانه درشت و تشکیل شده در نزدیک ترین فاصله به منطقه منشأ گفته می شود؛ به عنوان مثال " توربیدیت نزدیک به منشأ" متشکل از سالچینه های ضخیم ماسه ای. - (زمین شناسی اقتصادی):به کانسار تشکیل شده بلافاصله مجاوربا، یا شاید بخشی از یک دودکش آتشفشانی، پایه یا دودخان که از نظر ژنتیکی به آن مرتبط است و از مؤلفه های کانسار مشتق شده است، گفته می شود.
[خاک شناسی] نزدیک به مبداء

مترادف و متضاد

نزدیک مبدا (صفت)
proximal

مبدایی (صفت)
proximal

جملات نمونه

1. Cryptosporidium has been detected in the proximal small intestine, the large intestine and the rectum in man.
[ترجمه ترگمان]Cryptosporidium در یک روده کوچک، روده بزرگ و رکتوم شناسایی شده است
[ترجمه گوگل]کریپتوسپوریدیوم در روده کوچک پروگزیمال، روده بزرگ و رکتوم در انسان تشخیص داده شده است

2. On the proximal arm segment the arm spines meet midradially forming a single fan.
[ترجمه ترگمان]در قسمت بازوی مجاور، تیغه دست با midradially تشکیل می شود که یک پنکه را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]در قسمت بازو پروگزیمال، ستونهای بازو به طور متوسط ​​به طور متوسط ​​یک فن واحد تشکیل می دهند

3. Nevertheless, a proximal hepaticojejunostomy in a young patient seems unattractive and justifies exploration of other, less invasive, alternatives.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، یک hepaticojejunostomy مجاور در یک بیمار جوان غیر جذاب به نظر می رسد و اکتشاف راه های دیگر، کم تر تهاجمی، جایگزین را توجیه می کند
[ترجمه گوگل]با این وجود، یک hepaticojejunostomy پروگزیمال در یک بیمار جوان به نظر نمی رسد جذاب و توجیه کاوش از دیگر، کمتر تهاجمی، جایگزین

4. This occurred in both the proximal and distal colon.
[ترجمه ترگمان]این در هر دو قسمت از مبدا و روده بزرگ رخ داد
[ترجمه گوگل]این در هر دو روده بزرگ و دفاعی رخ داده است

5. The proximal tubule is freely permeable to water, and water freely follows the absorbed solutes.
[ترجمه ترگمان]The مجاور به راحتی قابل عبور از آب است و آب به طور آزاد املاح محلول را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]لوله پروگزیمال به آب آزاد می شود و آب آزادانه از محلول های جذب شده پیروی می کند

6. The dorsal arm plates are fan shaped, contiguous proximal, but well separated distally.
[ترجمه ترگمان]صفحات پشتی پشتی به شکل بادبزنی، مجاور پیوسته، اما به خوبی از هم جدا شده اند
[ترجمه گوگل]صفحات بازو پشتی طرفداران متقارن هستند، اما به خوبی جدا شده اند

7. The proximal ventral arm plates are approximately trapezoidal with a wide convex distal edge, they are contiguous with one another at least proximally.
[ترجمه ترگمان]صفحات شکمی پشتی مجاور تقریبا ذوزنقه ای با یک لبه پهن محدب در نظر می گیرند، که آن ها با یکدیگر در حداقل proximally هم کار می کنند
[ترجمه گوگل]صفحات بازو شکم پروگزیمال تقریبا به صورت تله ای با لبه دیاستال محدب گسترده هستند، آنها حداقل در نزدیکی همدیگر هستند

8. The dorsal arm plates are bell shaped, the proximal ones contiguous.
[ترجمه ترگمان]صفحات پشتی پشتی به شکل زنگ هستند و مجاور مجاور به هم پیوسته است
[ترجمه گوگل]صفحات بازو پشتی زاویه دار هستند، آنهایی که مجاور هستند و مجاور هستند

9. The lateral arm plates on the proximal part of the arm are slightly enlarged.
[ترجمه ترگمان]صفحات بازوی جانبی که در قسمت مجاور دست قرار دارند کمی بزرگ تر شده اند
[ترجمه گوگل]صفحات بازوی جانبی در بخش پروگزیمال بازو اندکی بزرگ شده اند

10. Their results indicated that ulcers were more proximal when atrophic gastritis was more severe.
[ترجمه ترگمان]نتایج آن ها نشان داد که هنگامی که atrophic gastritis جدی تر شد، زخم ها proximal بودند
[ترجمه گوگل]نتایج آنها نشان داد که زخم بیشتر در معرض گاستریت آتروفیک شدیدتر بود

11. There are 4-5 smooth arm spines, the proximal ones well separated midradially, not forming a fan.
[ترجمه ترگمان]۴ - ۵ تیغه بازوی نرم وجود دارد، the مجاور به خوبی از هم جدا شده اند و یک پنکه را شکل نمی دهند
[ترجمه گوگل]4-5 ستون بازان صاف وجود دارد، آنهایی که پروگزیمال را به طور متوسط ​​به طور متوسط ​​از هم جدا شده اند و فن را تشکیل نمی دهند

12. They do not form a fan on proximal arm segments.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک پنکه را در بخش های مجاور دست پیدا نمی کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک طرفدار بر روی بخش های بازو پروگزیمال نیستند

13. Essential hypertension is often associated with an augmented proximal reabsorption of sodium and uric acid.
[ترجمه ترگمان]فشار خون ضروری اغلب با ترکیب proximal مجاور سدیم و اسید اوره همراه است
[ترجمه گوگل]پرفشاری خون ضروری است که اغلب با بازپس گرفتن پروگزیمال اسید سدیم و اوریک همراه است

14. Colonic cancer in the proximal colon is very rare, most lesions occur in the distal colon.
[ترجمه ترگمان]سرطان colonic در روده مجاور بسیار نادر است، اغلب ضایعات در colon دور رخ می دهند
[ترجمه گوگل]سرطان کولون در کولون پروگزیمال بسیار نادر است، بیشتر ضایعات در کولون دیستال رخ می دهد

15. These larger spines are slightly flattened and on proximal joints may have blunt tips.
[ترجمه ترگمان]این تیغ های بزرگ تر کمی مسطح هستند و در مفاصل proximal ممکن است نوک تیزی داشته باشند
[ترجمه گوگل]این ستون های بزرگتر کمی مسطح هستند و در مفاصل پروگزیمال ممکن است نکته های نازک داشته باشند

پیشنهاد کاربران

جلویی

آغازین

تقریبی

مجاور

در آناتومی اندام حرکتی و استخوان به معنای به سمت بالا یا تنه هم معنی می دهد

حدود، حدودی، تقریبی، مقدار تقریبی


کلمات دیگر: