1. There are two main problems which afflict people with hearing impairments.
[ترجمه ترگمان]دو مساله اصلی وجود دارد که افراد را با نقص شنوایی پریشان می کند
[ترجمه گوگل]دو مشکل اصلی وجود دارد که افراد مبتلا به اختلالات شنوایی را تحت تأثیر قرار می دهند
2. Famine and war still afflict mankind.
[ترجمه ترگمان]قحطی و جنگ هنوز بشریت را پریشان می کند
[ترجمه گوگل]قحطی و جنگ هنوز هم انسان را تحت تأثیر قرار می دهد
3. Of Headaches and Painkillers Headaches afflict millions of people every day.
[ترجمه ترگمان]از سردرد و سردرد، سردرد روزانه میلیونها نفر را پریشان می کند
[ترجمه گوگل]سرماخوردگی و درد مفاصل سر درد هر روز میلیون ها نفر را تهدید می کند
4. Other nasty details afflict specific balanced-budget proposals, but I think enough has been said to make the point.
[ترجمه ترگمان]جزئیات زننده دیگر شامل طرح های مربوط به بودجه متوازن است، اما من فکر می کنم به اندازه کافی گفته شده است که این موضوع را مطرح کند
[ترجمه گوگل]دیگر جزئیات تند و زننده بر طرح های متعادل بودجه تأثیر می گذارند، اما من فکر می کنم به اندازه کافی گفته شده است که این نکته را در نظر بگیریم
5. Nerves afflict everyone in some way, and without them acting would be the poorer.
[ترجمه ترگمان]رشته های عصبی همه را پریشان می کند، و بی آن که آن ها بازیگری کنند، فقیرتر می شوند
[ترجمه گوگل]عصب ها به هیچ وجه به افراد آسیب نمی رسانند و بدون آن عمل می کنند فقیرتر
6. They return to afflict the living, so they have to be sent packing.
[ترجمه ترگمان]اونا برگشتن تا زندگی کردن رو afflict کنن واسه همین مجبور شدن که بسته بندی کنن
[ترجمه گوگل]آنها به زحمت زندگی می کنند، بنابراین باید بسته بندی شوند
7. And those are not problems that afflict politics only.
[ترجمه ترگمان]و اینها مسائلی نیستند که تنها سیاست را پریشان می کنند
[ترجمه گوگل]و این ها مشکلاتی نیستند که تنها به سیاست مربوط می شوند
8. Given the turbulent times which still afflict the industry, this is a remarkable achievement.
[ترجمه ترگمان]با توجه به زمان آشفته که هنوز این صنعت را پریشان می کند، این یک دستاورد قابل توجه است
[ترجمه گوگل]با توجه به زمان های آشفته که هنوز صنعت را تحت تأثیر قرار می دهند، این یک دستاورد قابل توجه است
9. This particular example highlights two additional shortcomings which afflict our conventional political institutions.
[ترجمه ترگمان]این مثال خاص دو کاستی اضافی را نشان می دهد که نهاده ای سیاسی متعارف ما را پریشان می کند
[ترجمه گوگل]این نمونه خاص، دو کمبود دیگر را نشان می دهد که نهادهای سیاسی متعارف ما را تحت تأثیر قرار می دهند
10. Scripture: "And I will for this afflict the seed of David, but not for ever"(1 Kings 11:
[ترجمه ترگمان]\"کتاب مقدس\": \"و من برای این بیماری، بذر داوود را، اما نه برای همیشه\" (۱ پادشاه ۱۱)
[ترجمه گوگل]کتاب مقدس: 'و من برای بذر دیوید مواجه خواهم شد، اما نه برای همیشه' (1 پادشاهان 11:
11. And she began to afflict him, and his strength left him.
[ترجمه ترگمان]و او هم او را پریشان کرده و نیرویش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]و او شروع به مقابله با او کرد و قدرتش او را ترک کرد
12. New medical technology will cure more ailments that afflict humanity.
[ترجمه ترگمان]فن آوری جدید پزشکی، بیماری های بیشتری را درمان خواهد کرد که بشریت را پریشان می کند
[ترجمه گوگل]فناوری جدید پزشکی، بیماری های بیشتری را که انسان را تهدید می کند، درمان می کند
13. I wish you wouldn't afflict me with your constant complains.
[ترجمه ترگمان]ای کاش تو منو با گله constant ناراحت نمی کردی
[ترجمه گوگل]من آرزو می کنم که شما را با شکایت های مداوم تان سوق ندهید
14. He will also afflict and weaken the Latin Church with many heresies.
[ترجمه ترگمان]او همچنین کلیسای لاتین را با عقاید بدعتآمیز بسیاری دچار و تضعیف خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او همچنین کلیسای لاتین را با بسیاری از بدعت ها تضعیف و تضعیف خواهد کرد
15. Though I have afflicted thee, I afflict thee no more.
[ترجمه ترگمان]اگر چه من به تو مبتلا شده ام، بیش از این تو را اذیت می کنم
[ترجمه گوگل]اگرچه من به تو آسیب رسانده ام، تو را بیشتر از آن نمی ترسم